آنچه از مصاحبه ظریف شنیده نشد

تلویزیون سعودی ایران اینترنشال با اهدافی تفرقه‌افکنانه بخشی از یک گفت‌وگوی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران را منتشv کرده است و بخش‌های مهمی از این مصاحبه طولانی را مورد بی‌توجهی قرار داده است.

آنچه از مصاحبه ظریف شنیده نشد
پیشنهاد ویژه

به گزارش منیبان، از روز گذشته که تلویزیون سعودی ایران اینترنشال با اهدافی تفرقه‌افکنانه بخشی از یک گفت‌وگوی محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران را منتشر کرده است، بخش اعظم رسانه‌ها برخی تکه‌هایی مشخص از این گفت‌وگو متمرکز شده و بخش‌های مهمی از این مصاحبه طولانی را مورد بی‌توجهی قرار داده‌اند.

ظریف در این بخش‌ها از مصاحبه که در ادامه آمده است، به توصیف ارادت خود به رهبر انقلاب، روابط کاری و دیدگاه‌هایش در خصوص سردار شهید قاسم سلیمانی، مسئله انتخابات پیش رو، روند مذاکرات برجام و روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای منطقه خصوصا عربستان سعودی پرداخته است.

محبوبیت، برای من حجت شرعی نامزدی در انتخابات نیست

برای من، این که من محبوبم، حجت شرعی نیست که من می‌توانم کشور را اداره کنم.

من در 42 سال گذشته دنبال راحت‌طلبی نبوده‌ام؛ دنبال عافیت‌طلبی نیستم.

از الان تا زمان انتخابات وزیر خارجه باید بتواند از طرف کشور صحبت کند و الان یک دوره حساسی است. شرایطی که امروز هست، 6 ماه دیگر تکرار نمی‌شود. یک اشتباهی که دوستان ما در ایران می‌کنند این است که خیال می‌کنند اگر مانع شوند که این دولت عمل کند، 6 ماه دیگر همه چیز سر جای خود است و آن‌ها می‌آیند و افتخار حل مشکل کشور را به خودشان اختصاص می‌دهند.

دنیا در حال تغییر است، دنیا در حال حرکت است. آقای ترامپ روز 5 و 6 نوامبر 2016 با ترامپ 20 ژانویه 2017 دو آدم بودند... در آن سه ماه بین انتخاب تا قدرت گرفتن او، عربستان سعودی از یک نیروی منفور نزد ترامپ، تبدیل شد به گرداننده سیاست خارجی ترامپ. دنیا ثابت نیست، دنیا متحرک است و کنشگران در حال عمل هستند و این چند ماه، چند ماه حیاتی است. من این چند را می‌خواهم به سیاست خارجی بپردازم. نمی‌خواهم سیاست داخلی را مخلوط کنم با این سیاست خارجی که الان وظیفه من است.

پذیرش هر مسئولیتی یک مسئولیت است، یک بار است و بار بسیار سنگینی است و انسان باید پاسخگو باشد... دنیا می‌گذرد، اما بالأخره آن دنیا بین شما و خداست و شما باید بگویی خدایا من می‌توانستم این کار را انجام بدهم و به میدان بیایم، اما این کار را نکردم. نمی‌توانستم این کار را بکنم، پس چرا به میدان آمدم؟ واقعا برای من این حجت قاطع نیست، بین خودم و خدا.

من احساس می‌کنم بزرگترین نیاز این کشور اجماع است، بزرگترین نیاز این کشور یکپارچگی است.

به رهبری علاقه و ارادت بسیاری دارم​

من به ایشان (مقام معظم رهبری) بسیار علاقمندم، بسیار ارادت دارم و ایشان هم همواره محبت داشته‌اند به بنده.

ایشان (مقام معظم رهبری) نقدهایی به من فرموده‌اند. در یک مورد اخیرا من یک مصاحبه‌ای کردم با خانم امانپور و گروهی – با بی‌بی‌سی هم شروع شد – گفتند ظریف گفته است ایران و آمریکا همزمان تعهداتشان را انجام بدهند، در صورتی که من تو صحبت‌هایم توضیح داده بودم که اول آمریکا باید انجام دهد. یک کلمه‌ای را به کار برده بودم که خیلی‌ها در ایران بلد نیستند. گفته بودم کوریوگراف. کوریوگراف به کسی چیزی می‌گویند که توالی و ترتیب قدم‌هایی که در یک رقص جمعی انجام می‌شود را مشخص می‌کند – این اکنون در واژگان سیاسی هم وارد شده است، یعنی وقتی می‌خواهید یک توالی اقدامات را بنویسید، می‌گویید کوریوگراف. یک، دو، سه، چهار. خوبی کوریوگراف این است که کسی که حرکت اول را می‌کند، می‌داند که طرف مقابلش حرکت دوم را می‌کند. به معنی علم به آن است که آن حرکت پیامد حرکت اول خواهد بود... خلاصه، آقا یک چیز محکمی برای من نوشتند که تو چرا این را نوشتی و همزمانی را به کار بردی. چرا همراه نبودی با موضع نظام؟ خیلی با محبت ولی خیلی هم محکم. من هفت صفحه برای ایشان توضیح دادم و گفتم که من در مصاحبه‌ام در روز دوشنبه این را گفتم. وقتی روز سه‌شنبه دیدم که بی‌بی‌سی سوء استفاده کرده، توییت کردم که من این را گفته‌ام. و بعد در مصاحبه بعدی‌ام این را گفته‌ام. آقا بزرگواری فرمودند، دوباره برای من نوشتند «توضیحات مفید بود».

ایشان همیشه محبت داشته‌اند، همیشه محبت داشته‌اند.

(در خصوص جمله «من انقلابی‌ام، دیپلمات نیستم) مقام معظم رهبری در جایگاهی نشسته‌اند که جایگاه دیپلمات نیست، ایشان رهبر انقلابند.

(در خصوص رعایت پروتکل‌ها از سوی مقام معظم رهبری) شاید یکی از قوی‌ترین دیپلمات‌های کشور ما ایشان هستند. در مذاکراتی که رهبران دیگر کشورها خدمت ایشان می‌رسند، (ایشان) بسیار مودب، بسیار دقیق و بسیار محکم صحبت می‌کنند. ما هم از ایشان یاد می‌گیریم که چطور رفتار کنیم.

ترکیب شورای عالی امنیت ملی را ببیند. به غیر از سران قوا و دو نماینده رهبری... شخصیت‌های حقوقی شورای عالی امنیت ملی را ببینید. یک نفر نظامی عضو شورای عالی امنیت ملی است و آن هم رئیس ستاد است. نه فرماندهان نیرو عضو هستند و نه حتی وزیر دفاع. یک دیپلمات عضو است، یک نظامی عضو است، یک مقام امنیتی عضو است، یک مقام سیاست داخلی عضو و رئیس سازمان برنامه و بودجه هم عضو است. یعنی یک مقام اقتصادی. یعنی این‌ها پنج رکن امنیت ملی است. یعنی آن کسی که آن بالا نشسته است، نه باید دیپلمات باشد، نه باید امنیتی باشد، نه باید سیاست داخلی باشد، نه باید نظامی باشد و نه باید اقتصادی صرف باشد، بلکه باید جامع باشد. این جامع را ما می‌گوییم انقلاب اسلامی. یعنی رهبر انقلاب اسلامی جامع این صفات است. همه ما باید انقلابی باشیم، در کنار این انقلابی بودن، یکی از ما دیپلمات است، یکی از ما امنیتی است، یکی از ما نظامی است، یکی از ما اقتصادی است. اما آن حلقه وصل ما، این است که همه ما معتقد به مبانی انقلاب هستیم. من به عنوان یک دیپلمات، قدرت ایران را در انقلابی بودنش می‌دانم. یعنی اگر شما باور کنید به قدرت معنایی، می‌دانید که چه چیزی به ما قدرت معنایی می‌دهد.

باید قدر استقلال کشور را دانست

خیلی از بچه‌های ما ارزش استقلال کشور را نمی‌دانند. اینکه ما می‌توانیم خودمان باشیم، این نعمت خیلی بزرگی است. اینکه هیچ کس نتوانسته به ما بگوید که «اگر حمایت ما نباشد، شما روسی حرف می‌زنید یا انگلیسی حرف می‌زنید یا عربی حرف می‌زنید». عربستان دارد سالی 70 میلیارد دلار خرج سلاح می‌کند، امارات متحده عربی با یک و نیم میلیون جمعیت 22 میلیارد دلار خرج سلاح می‌کند، آن وقت آن سناتور کارولینای شمالی می‌گوید اگر ما یک هفته پشت این‌ها نباشیم، این‌ها فارسی حرف می‌زنند. کدام ایرانی حاضر است این حرف را بخرد.

(در خصوص برجام) شما یک چیزی نوشته‌اید که در برابر شما هفت نفر، هشت نفر، قرار داشته‌اند. شما با این‌ها توافق کرده‌اید، خوب قاعدتا باید یک هشتم توافق نظر شما باشد، اما من به جرأت می‌گویم که بیش از نصف توافق نظر ماست.

جزئیاتی از نحوه آغاز گفت‌وگو با آمریکا و شکل‌گیری برجام

اگر من سال 2010 به جای سال 2012 مذاکره کرده بودم – یعنی قبل از اینکه قطعنامه 1929 تصویب شود، قبل از اینکه ایران تحریم بانکی شود، قبل از اینکه ایران تحریم نفتی شود، قبل از اینکه ما را از بازار نفت جهان خارج کنند و بفهمند که اثری هم (بر بازار) به وجود نیامده است – خوب اگر من قبل از این‌ها، یعنی در آستانه 1 و آستانه 2 بنده مسئول مذاکرات بودم، حتما بسیار بهتر از برجام شده بود.

خیلی از اسناد را پیش‌نویس اول آن را من نوشته‌ام. من خیلی ایرادات دارم، اما کسی نمی‌تواند در موضع سندنویسی و سندخوانی به من ایراد بگیرد... زبان سازمان ملل زبان خودش است، زبان سند حقوقی سازمان مللی زبان خودش است.

در دوران آقای دکتر جلیلی، ایشان تشریف می‌بردند مذاکرات هسته‌ای، خوب ایشان دبیر شورای عالی امنیت ملی بودند، مسئول پرونده هسته‌ای بودند. روبروی ایشان خانم اشتون می‌نشست و 6 مدیر کل، یا حداکثر معاون وزیر. یعنی مشکل این بود که وقتی آقای جلیلی با یک موضوعی موافقت می‌کرد، آن 6 تا می‌توانستند بگویند که روسای ما مخالفت کردند، چون معاون وزیر است. معاون وزیر مقام سیاسی نیست. من روز اول به خانم اشتون گفتم من به غیر از وزیر، با کس دیگر مذاکره نمی‌کنم. من هم‌سطح خودم مذاکره می‌کنم. حاضرم بیایم به جلسه، جلسه را افتتاح می‌کنم با شما، من و شما خارج می‌شویم و معاونین مذاکره می‌کنند. همانطوری که آن‌ها می‌روند پیش رئیسشان تأیید بگیرند، معاون من هم باید بیاید پیش من، از من تأیید بگیرد. اینطور نباشد که من بشینم با معاون وزیر مذاکره کنم، او بگوید که من از وزیرم تأیید می‌گیرم، من از کی تأیید بگیرم؟ این را من گفتم و لذا قرار ما این شد که اولین جلسه ما در سطح وزرا برگزار شود و من هم شرکت کنم، سایر وزرا هم باشند. از جلسه دوم توافق کردیم که من و خانم اشتون جلسه را افتتاح کنیم و بعد جلسه را ترک کنیم و معاونین مذاکره کنند. در ساختمان بمانیم و هر زمان نیاز بود، معاونین بیایند (و تایید بگیرند). و در تمام موارد هم مذاکرات اصلی را خود وزرا انجام دادند، مخصوصا آقای کری. خوب ما رفتیم به جلسه، سالن پشتی شورای امنیت، که من فکر می‌کنم هنوز چهار هفته نبود که وزیر بودم... رفتیم نشستیم در جلسه، خوب، من اول صحبت کردم برای این‌ها و در همان جلسه گفتم که قطعنامه‌های شورای امنیت ظلم به ایران است. که وزیر خارجه فرانسه از همان روز عصبانی شد، گفت تو آمدی اینجا در اتاق مذاکرات شورای امنیت، با پنج عضو دائم شورای امنیت، می‌گویی من قطعنامه‌های شورای امنیت را قبول ندارم؟ گفتم بله که می‌گویم قبول ندارم، تعارف که ندارم با شما. اما ما می‌توانیم زندانی گذشته باشیم و هم می‌توانیم نگاه به آینده داشته باشیم. نگاه من به آینده است. خوب، جلسه که تمام شد – البته قبلش همکاران آقای کری به همکاران من گفته بودند – آقای کری گفت می‌توانیم چند دقیقه همدیگر را ببینیم؟ من گفتم اشکالی ندارد، رفتیم آنجا یک اتاقی و چند دقیقه ما شد 25 دقیقه. من اجازه دیدار با آقای کری را داشتم، ولی مقام معظم رهبری فکر می‌کردند این یک دیدار مثلا سرپایی است، ما مثلا 10 دقیقه می‌ایستیم و با هم گفت‌وگو می‌کنیم، در صورتی که این یک خرده طولانی‌تر شد... بی‌اجازه نبود.

درخواست احمدی‌نژاد برای دیدار با سناتورهای آمریکایی

سال اولی که دکتر احمدی‌نژاد تشریف بردند نیویورک، خوب، بالأخره من سفیری بودم که هم به خودم تحمیل شده بودم و هم به ایشان. یعنی نه من دلم می‌خواست سفیر ایشان باشم و نه ایشان دلش می‌خواست من سفیر ایشان باشم، اما خوب آقا فرموده بودند که بماند. همین‌جور که در ماشین رفتم خدمت ایشان (دکتر احمدی‌نژاد) که ایشان را از فرودگاه ببرم به سمت هتل... من در ماشین کنار ایشان نشسته بودم، خدمتشان عرض کردم که وضعیت اینطور است، من اینجا اجازه‌ای دارم، سناتورها را می‌بینم، مقامات غیردولتی آمریکایی را می‌بینم و برای شما هم یک جلسه گذاشتیم با افراد غیردولتی و آدم‌های بانام آمریکا. چند تا مشاور امنیت ملی سابق، چند تا وزیر سابق. خدمت ایشان این‌ها را داشتم عرض می‌کردم که ایشان فرمودند من هم می‌خواهم سناتورها را ببینم. من خدمت ایشان عرض کردم که شما نمی‌توانید چنین تصمیمی بگیرید، این تصمیم را باید آقا بگیرند. ایشان هم خیلی بدشان آمد... لذا گرایش دکتر احمدی‌نژاد به دیدار با آمریکایی‌ها، از همان سفر اولشان مشخص شد.

حزب‌الله مظهر مقاومت است

حزب‌الله لبنان مظهر مقاومت است

من بارها به آقایان گفته‌ام که بروید از سید حسن نصرالله بپرسید که من خائنم یا خادم.

من و سردار سلیمانی الزاما در همه‌چیز هم‌نظر نبودیم، اما احساس می‌کردیم که باید با هم هماهنگ باشیم و این کار را می‌کردیم.

وزارت خارجه ما از وقتی چشم باز کرده از بعد از انقلاب، مواجه با مسائل امنیتی بوده، یعنی بحران‌هایی که ما داشتیم و دستور کاری که برای وزارت خارجه تعریف شده از ابتدای انقلاب، دستور کار سیاسی-امنیتی بوده، هیچگاه دستور کار اقتصادی برای وزارت خارجه تعریف نشد و به همین خاطر هم در ابتدای کار وزارت خارجه در دهه 70 شمسی اصلا معاونت اقتصادی وزارت خارجه را تعطیل کردند و به جایش معاونت‌های منطقه‌ای ایجاد کردند که گرایش آن‌ها هم عمدتا سیاسی-امنیتی بود.

حسادت به ایران در منطقه طبیعی است

ایران کشوری است که هم از نظر جغرافیا، هم از نظر منابع، هم از نظر جمعیت، از مجموعه نظرات یک تفوقی نسبت به منطقه دارد. طبیعی است که کشورهای دیگر منطقه نسبت به ایران هم نگرانی داشته باشند و هم حسادت داشته باشند. هر دوی این‌ها وجود دارد. در زمان شاه، ایران و کشورهای منطقه جزو یک درخت بودند.

بعد از انقلاب این درخت شکسته است، یعنی ایران خودش را جدا کرده است، بنابراین، اتفاقاتی که افتاده، اتفاقات غیرطبیعی نیست، باید در منطقه نگرانی باشد. آنچه که غیرطبیعی است، این است که در منطقه ما این کشورها کماکان احساس می‌کنند که امنیت را می‌توانند از بیرون منطقه بخرند. این منطقه با گذشته که همه شاخه‌های یک درخت بودند، فرق کرده است. الان یک نظم متفاوتی برای منطقه در نظر گرفته شده است.

ما باید با چین و روسیه رابطه داشته باشیم، کما اینکه اینکه باید با غرب رابطه داشته باشیم، کما اینکه باید با آمریکا تنش نداشته باشیم.

مردم ما قهرمانی در منطقه را می‌پسندند/محبوبیت سردار سلیمانی به 90 درصد رسید

قبل از شهادت سردار سلیمانی، در تمامی نظرسنجی‌هایی که ما از حدود سال 96 تا 99 داشتیم، محبوبیت من از 90 درصد آمد به 60 درصد و محبوبیت شهید سلیمانی در نظرسنجی‌های مردمی رفت به 90 درصد.

واقعیت این است مردم ما قهرمان بودن در منطقه را می‌پسند. ما نوکر مردم هستیم و نوکر آن چیزی هستیم که می‌پسندند.

زمانی که سردار سلیمانی شهید شد، من گریه کردم. هربار که او را می‌دیدم، او را بغل می‌کردم و در گوشش «فالله خیر حافظا» می‌خواندم. معتقدم کشور ما بعد از رفتن شهید سلیمانی یک ضربه بی‌نظیری را تحمل کرد، معتقدم که آمریکا با زدن شهید سلیمانی ضربه‌ای به ما زد که با زدن یک شهر ما ممکن بود نتواند بزند. این‌ها اعتقادات من است و همه جا هم گفته‌ام، حتی در جمع‌های خصوصی.

بر خلاف تصوری که دوستان ما دارند، صدا و سیما نقش بسیار مهمی در شکل‌گیری افکار عمومی دارد و هرکس غیر این فکر می‌کند اشتباه می‌کند.

مردم ما اینگونه قهرمانی را می‌پسندند، یعنی مردم ما هم میدان را به سیاست، به اقتصاد، به امنیت ترجیح می‌دهند.

اگر سردار سلیمانی نبود، در مذاکرات افغانستان و عراق دستاوردی نمی‌داشتیم

در مذاکرات افغانستان در سال 2001 میلادی با آمریکا، اگر سردار سلیمانی نبود، من هیچ دستاوردی نداشتم. در مذاکرات سال 2003 که من با آمریکایی‌ها داشتم درباره عراق، دو بار قبل از حمله و یک بار بعد از حمله، باز هم اگر سردار سلیمانی نبود و اطلاعات سردار سلیمانی نبود، من دستاوردی نداشتم.

وقتی من وزیر خارجه شدم، قبل از اینکه برجام شروع شود – بعضی‌ها می‌گویند این دولت همه تمرکزش را بر برجام گذاشته – قبل از اینکه مذاکرات برجام شروع شود، من شهید سلیمانی را دیدم. به شهید سلیمانی گفتم با منطقه چه کار می‌توانیم بکنیم؟ گفتم ما چهار حوزه در منطقه داریم که با عربستان در مورد آن‌ها اختلاف داریم. باید این‌ها را یک جوری حلش بکنیم. بحرین است، عراق است، سوریه است و لبنان. مرحوم شهید سلیمانی گفت یمن هم هست... گفتم من با سعودی‌ها پیشنهاد کنم که بنشینیم در خصوص این مسائل به حل و فصل برسیم، دعوا نکنیم به مردم این جاها کمک کنیم؟ گفت آره، قبوله. گفتم بنشینیم با هم چارچوب تعیین کنیم که چطور به راه حل برسیم؟ - ممکن بود در چارچوب‌ها به توافق نرسیم‌ها، اما اصلش را قبول کرد – از جمله طرح چهار ماده‌ای که من در سوریه دادم و طرح چهار ماده‌ای که در یمن دادم، هر دوی آن‌ها با شهید سلیمانی هماهنگ شده بود. یعنی شاید مبدع هر دو شهید سلیمانی بود. گفتم خوب اگر سعودی‌ها گفتند من را قبول ندارند و همه‌کاره سلیمانی است، خودت حاضری با سعودی‌ها صحبت کنی؟ گفت آره. من از طریق آقای سلیمان‌پور و سجادپور... این‌ها داشتند می‌رفتند مذاکره با سعودی، با سعودی‌ها مذاکره به اصطلاح مسیر دو داشتند – که زمان آقای احمدی‌نژاد بود، که این بار اولین جلسه در دولت جدید بود، مثل مذاکرات عمان که در زمان آقای احمدی نژاد شروع شد توسط دکتر صالحی، ما ادامه دادیم – این یک مذاکره دیگری بود، اما با نمایندگان دولت سعودی نبود، با نمایندگان گروه‌های مطالعاتی بود. از طرف سعودی آقای عبدالعزیز سغر شرکت می‌کرد – ما داریم از زمان ملک عبدالله صحبت می‌کنیم و روابط آقای عبدالعزیز سغر با کاخ سلطنتی و با آقای سعود الفیصل روابط بسیار نزدیکی بود – من به آقای سلیمان‌پور گفتم به آقای سغر بگو... که ظریف آمادگی دارد که با شما در مورد این پنج حوزه به تفاهم برسد... و اگر شما مقام هم‌سطح آقای سلیمانی را هم بیاورید، آقای سلیمانی هم حضور دارد... می‌دانید جواب آقای سعود الفیصل چه بود: Arab world is none of your business، جهان عرب به شما ربطی ندارد. سال بعدش من در مجمع عمومی، رفتم به هتل دیدن سعود الفیصل... به او گفتم ما می‌توانیم بنشینیم درباره گذشته صحبت کنیم، هم ما حق داریم و هم احتمالا شما حق دارید، می‌توانیم هم بنشینیم در خصوص آینده صحبت کنیم، او هم گفت من هم آماده‌ام، اما بعدا هیچ خبری نشد.

سعودی‌ها از آتش‌بس در یمن ممانعت کردند

(درباره حمله به سفارت عربستان) این حمله، بی‌تردید، بزرگترین هدیه به بن سلمان و نتانیاهو بود. اصلا خون مرحوم شیخ نمر (پایمال شد).

(عربستان پیشنهاد گفت‌وگو را قبول نکرد) چون تصور می‌کردند که دست پایین را دارند و می‌خواستند دست بالا را پیدا کنند.

سعودی‌ها از فرودین 1394 تا الان که داریم می‌رسیم به فروردین 1400، می‌گویند سه هفته دیگر ما یمن را پیروز می‌شویم. الان 6 سال گذشته است. ما در فروردین 1394 به صلح رسیدیم، به آتش‌بس رسیدیم در یمن، (اما) سعودی (مخالفت کرد). من و کری توافق کردیم، آقای کری رفت واشنگتن با آقای عادل الجبیر که آن وقت سفیر عربستان در واشنگتن بود گفت، عادل الجبیر رفت ریاض و برگشت و به آقای کری گفت ما توافق کردیم. من داشتم سوار هواپیمای آقای رئیس‌جمهور می‌شدم با رئیس‌جمهور بروم به اندونزی برای اجلاس ویژه کشورهای اسلامی، نه سازمان همکاری اسلامی، رئیس‌جمهور اندونزی 10، 15 کشور من جمله ایران و سعودی را دعوت کرده بود. قشنگ یادم است، من می‌خواستم سوار هواپیما شوم، آقای کری به من زنگ زد – اون موقع به موبایل من زنگ می‌زد – گفت ما توانسته‌ایم با سعودی‌ها توافق کنیم برای آتش‌بس. گفتم خیلی خوب، من هم به انصارالله گفته بودم، انصارالله آماده‌اند. من الان دارم سوار هواپیما می‌شوم، ممکن است 8 ساعت در دسترس نباشم... من گفتم در همین 8 ساعت ما (موضوع را) حل می‌کنیم. گفتم این شماره آقای دکتر امیرعبدالهیان معاون من، اگر شما با ایشان تماس بگیرید، ایشان هم به آقای سلیمانی می‌گوید و آقای سلیمانی هم به یمنی‌ها می‌گوید و ما این آتش‌بس را جوش خواهیم داد... آقای سلیمانی به من گفته بود جنگ یمن هر یک روزی که زودتر تمام شود، به نفع است، به این دلیل که مردم کشته نمی‌شوند. چیزی از جنگ یمن به دست نمی‌آید، فقط کشتار مردم است. واقعا نظرش این بود، نظر سلیمانی این بود که جنگ تمام شود، سلیمانی جنگ‌طلب نبود، من باید این‌ها را بگویم، به همین خاطر است که من سلیمانی را دوست داشتم. سلیمانی به من گفته بود هرچه زودتر تمامش کند... من با کری درباره منطقه صحبت نمی‌کردم، هرچه او تلاش می‌کرد راجع به سوریه صحبت کند، ما صحبت نمی‌کردیم. ولی راجع به یمن، چون می‌دانستم سلیمانی می‌خواهد جنگ تمام شود و می‌دانستم هم که تنها کسی که می‌تواند جنگ را تمام کند «آقا بزرگ» (آمریکا) است، نه خود سعودی‌ها – آقا بزرگ برای آن‌ها، نه آقا بزرگ برای ما، کسی اشتباه نکند، من نمی‌گویم آقا بزرگ ماست‌ها، کدخدای ما هم نیست، آقا بزرگ آن‌هاست – با کری صحبت کرده بودم، وقت خیلی با ارزشی را هم برای این کار گذاشتم، یعنی دو روز از مذاکرات هسته‌ای در شرایط حساس در لوزان را من گذاشتم برای این کار. خلاصه به امیرعبدالهیان گفتم، امیرعبدالهیان انقدر خوشحال شد که رفت مصاحبه کرد  که به زودی ما در یمن آتش‌بس خواهیم داشت... رسیدم اندونزی، سعودی‌ها هم نشسته بودند. بهشان گفتم جنگ یمن تمام شد؟ گفتند نه – اون زمان هنوز رابطه داشتیم – زنگ زدم به امیرعبدالهیان گفتم چی شد؟ گفت کری به من زنگ نزد. زنگ زدم به کری. گفتم آقای کری چی شد؟ گفت هیچی، محمد بن سلمان زده زیرش و به عادل دستور داده که موافقت نکنید. گفتم چه می‌گوید؟ گفت می‌گوید «سه هفته دیگر این جنگ را می‌بریم»، گفتم به شما قول می‌دهم این‌ها سه سال دیگر هم این جنگ را نمی‌برند. گفت من هم می‌دانم، اما چه کار کنم، این حرف را می‌زند. این تمام شد. خیلی بامزه بود که فردای آن روز اوباما سخنرانی کرد و گفت ایران مسئول ادامه جنگ است... آقای کری به من تأیید کرد که این‌ها متوهم‌اند، اما فردای آن روز اوباما مصاحبه کرد و به جای آنکه بگوید سعودی بود که مانع آتش‌بس شد، گفت ایران است که مانع جنگ است. از این اتفاقات زیاد افتاد.

نقش سعودی‌ها در کند شدن روند مذاکرات هسته‌ای

در مذاکرات برجام در نوامبر 2014، یعنی آذر ماه 1393، یعنی 8، 9 ماه قبل از تفاهم برجام... من و آقای کری و آقای اشتاینمایر ساعت 10 صبح به تفاهم رسیدیم که چارچوب تفاهم را اعلام کنیم. همان چیزی که در فروردین، پنج ماه بعد در لوزان اعلام شد. آقای کری بلند شد رفت فرودگاه وین، آقای سعود الفیصل از پاریس آمد وین، آنجا در هواپیما با هم ملاقات کردند. یکی از شاهزادگان هم رفت در واشنگتن با آقای اوباما ملاقات کرد. من و آقای اشتاینمایر، در حالی که کری به آن دیدار رفته بود، نشستیم و با هم صحبت کردیم در مورد اینکه امروز بعد از ظهر که می‌خواهیم این توافق را اعلام کنیم، مکتوبش کنیم یا به صورت شفاهی بگوییم که ما روی کلیات توافق کرده‌ایم. یعنی کاری که ما در فروردین سال بعد شروع کردیم، قرار بود در آذر سال قبل انجام بگیرد. چارچوب‌ها را هم توافق کرده بودیم و چارچوب ما این بود که ما 9000 سانتریفیوژ داشته باشیم – نهایتا 6000 تا شد -، فقط چیدمانش را عوض کنیم. همه این‌ها توافق شده بود. آقای کری رفت فرودگاه، برگشت، من و اشتاینمایر توافق کردیم که الان نمی‌رسیم که بنشینیم و بنویسیم و (باید) شفاهی اعلام کنیم. آقای کری آمد و گفت توافق نداریم... عربستان اخلال کرد و باعث بر هم خوردن توافق شد. هم به آقای کری، هم به آقای اوباما قول دادند که ما قیمت نفت را به شدت پایین خواهیم آورد و ایران مجبور خواهد شد که از توافقی بهتر – از نظر شما – امضا کند. و لذا آن زمان متوقف شد. یعنی این بازی بارها تکرار شد.

می‌توان با آمریکا به مدیریت تنازع رسید

من نمی‌گویم برجام دو هیچ به نفع ایران است یا سه دو به نفع ایران است. در یک شرایط نابرابر ایران در برابر همه جهان یک توافق برابر کرد... ما بازی شش هیچ باخته را تبدیل کردیم به صفر صفر یا جفت شش حداقل. یعنی شش تا گل ما زدیم به طرف مقابل، وقتی آمدیم وارد بازی او شش تا گل به ما زده بود.

اگر برجام انقدر بد بود، اگر برجام انقدر یک طرفه بود، چرا آمریکا نتوانست از آن استفاده کرده و از آن خارج شود؟ چرا آمریکا از برجام استفاده نکرد و زد زیر میز؟ نمی‌توانست بیاید از این قرارداد ننگین متعفن استفاده کند و بگوید بند 37 برجام به من اجازه می‌دهد از آن خارج شوم؟ چرا نگفت؟ چون نمی‌توانست.

من معتقدم که ایران و ایالات متحده هیچ‌گاه با حفظ هویت جمهوری اسلامی، رفیق نخواهند شد. هیچ‌گاه همه مسائل ما با آمریکا هم حل نخواهد شد. اما اعتقاد دارم که ما اول باید در ایران با هم تفاهم کنیم و این کار را من قبلا کردم، من در دهه هفتاد شمسی زمانی که آقای دکتر روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی بود، چنین چیزی را نوشتم و خدمت خودشان هم تقدیم کردم، خدمت حضرت آقا هم تقدیم کردم. قبل از اینکه بروم نیویورک، یعنی اواخر دهه هفتاد. ما باید یک فهرستی درست کنیم، بگوییم ما با آمریکا این مشکلات را داریم، آمریکا هم با ما این مشکلات را دارد. یک ستون مشکلات خودمان با آمریکا و یک ستون مشکلات آمریکا با ما. (مشخص کنیم که) این مشکلات قابل حل است و این پنج مشکل قابل حل نیست. اصلا بنویسیم که ما نمی‌خواهیم این مشکلات را حل کنیم. مثلا ماهیت جمهوری اسلامی، شناسایی رژیم صهیونیستی، نمی‌خواهیم حل کنیم. یک، دو، سه، چهار. ما پنجاه مشکل با آمریکا داریم، بگوییم 15 تای آن‌ها را نمی‌خواهیم حل کنیم. دور آن‌ها خط بکشیم و بنشینیم روبروی آمریکا. این سیاستی است که آمریکا با چین به نتیجه رسید. (بگوییم) ما با شما در این حوزه‌ها می‌توانیم کار کنیم، در این حوزه‌ها نمی‌توانیم کار کنیم، در این حوزه‌ها می‌توانیم به تفاهم برسیم، در این حوزه‌ها هم با هم اختلاف خواهیم داشت. کشورهایی که با هم رابطه دارند، الزاما در همه حوزه‌ها با هم تفاهم ندارند... حالا اسمش را می‌خواهید رقابت بگذارید یا حتی مدیریت دشمنی. می‌دانید که من از کلمه دشمنی، به عنوان ابزار زمامداری خوشم نمی‌آید، و کمتر هم به کار می‌برم. مدیریت تنازع، مدیریت اختلاف. ما می‌توانیم با آمریکا مدیریت اختلاف داشته باشیم. حتی مدیریت تنازع داشته باشیم. نیاز به تنازع نداریم، نیاز به تنش هم نداریم.

اولین بار که در تاریخ ما برای اقدام مثبت خود از آمریکا ما به ازا گرفتیم، برجام بود. قبل از آن ما اقدامات مثبت متنابهی برای آمریکا کردیم، به صورت مجانی. چرا؟ برای اینکه هیچ وقت ننشستیم بگوییم ما این کار را می‌کنیم، تو این کار را کن.

این استراتژی مذاکراتی من بود که اگر در برجام وارد بده بستان اقتصادی در برابر مسئله هسته‌ای شوم، خطوط قرمز آقا را رد کرده‌ام. ممکن است در این استراتژی اشتباه کرده باشم.

من معتقدم که کار برای تاریخ نکنیم. نگران تاریخ نباشیم، نگران خدا و مردم باشیم.


ت ت
کدخبر: 17954 تاریخ انتشار
در رسانه های دیگر بخوانید
ارسال نظر

پربیننده‌ترین