در نشست این هفتۀ خانۀ گفتارها با موضوع تحولات اخیر سوریه مطرح شد؛

تشریح آنچه در ماه اخیر در سوریه روی داد/ آسیب‌شناسی کارنامه محور مقاومت در سال‌های اخیر

شامگاه جمعه، 7 دی 1403، در خانۀ «گفتارها» در شبکۀ اجتماعی کلاب‌هاوس، نشستی با عنوان «سوریه؛ صدسال پس از خیزش ضد استعمار فرانسه، بیست روز پس از سقوط بشار اسد» با سخنرانی هادی برهانی عضو هیئت علمی دانشکدۀ مطالعات جهان دانشگاه تهران و یاسر قزوینی حائری عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد.

تشریح آنچه در ماه اخیر در سوریه روی داد/ آسیب‌شناسی کارنامه محور مقاومت در سال‌های اخیر
پیشنهاد ویژه

به گزارش منیبان، جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها، با اهتمام و پیگیری مجید تفرشی، مدیر و مؤسس خانۀگفتارها، و اجرای سهند اینانلو، برگزار شد. در این نشست عمدۀ مباحث هادی برهانی معطوف به آسیب‌شناسی محور مقاومت بود و وی سعی کرد با یک نگاه نقادانۀ علمی نقاط ضعف این محور را مورد بررسی قرار دهد. یاسر قزوینیهم که مدت‌هاست تحولات جهان عرب و گروه‌های تکفیری را رصد می‌کند، تلاش کرد تحولات سوریه را از بهار عربی تا اکنون بازگو نماید.

در ادامه، خلاصه‌ای از بیانات هادی برهانی، یاسرقزوینی و مجید تفرشی خواهد آمد. علاقه‌مندان می‌توانندبرای اطلاع از تمامی مباحث طرح‌شده به آرشیو خانۀ گفتارها در کلاب‌هاوس مراجعه کنند و پوشۀ شنیداری این جلسه را بشنوند.

 

نگاهی به وضعیت کنونی جبهۀ مقاومت

هادی برهانی: سخنان من متمرکز بر محور مقاومت است. ما سال‌ها جبهه‌ای در خاورمیانه (غرب آسیا) داشتیم که چند عضو داشت: حماس، جهاد اسلامی، انصارالله یمن، حزب‌الله لبنان، عراق، سوریه و ایران. در تحولات ماه‌های اخیر اینجبهه دچار تحول شد و اعضای محور مقاومت، بسیاری‌شانجایگاه خود را از دست دادند. غزه الان توسط اسرائیلاشغال شده و ابتکار عمل از حماس و جهاد اسلامی گرفته شده است؛ حزب‌الله که گل سرسبد مقاومت و الهام‌بخش گروه‌هایدیگر بود، دیگر حزب‌الله سابق نیست و الان در لبنان دارد برای بقای خودش می‌جنگد. نظام اسد هم که با ایرانهم‌پیمان بود، سقوط کرد. عراق هم قبل از اینکه سوریهسقوط کند، خودش دچار تردید شده بود و بعد از سقوط سوریه خطر بیشتری احساس می‌کند و عملاً دیگر سکوت کرده است؛ چند هفته است که شاهد حمله‌ای از طرف عراق نیستیم و دولت بغداد از محور مقاومت فاصله گرفته است.

این تحولات، شرایط بی‌سابقه‌ای برای ایران ایجاد کرده است؛ قبلاً جبهۀ مقاومت ابزار اصلی نقش‌آفرینی ایران در منطقه بود. ماهیت جبهۀ مقاومت هم حول تشیع بود؛ یعنیگروه‌های شیعی یا نزدیک به شیعه؛ بجز حماس که سنیبود و به ایران وابستگی نداشت، ولی با ایران همکاریمی‌کرد. حماس گروهی اخوانی (وابسته به اخوان‌المسلمین) بود. بیشتر هم شاخۀ نظامی آن تمایل به ارتباط با ایران داشت نه شاخۀ سیاسی آن؛ ضمناً حماس بخاطر همکاری با ایراناز طرف اهل سنت تحت فشار بود؛ البته در جریان بحران سوریه (از سال 2011 به بعد)، روابط حماس با محور مقاومت کمرنگ شد؛ حتی بعد از اینکه بشار اسد بر مشکلات فائق آمد، نقار و بدبینی بین حماس و اسد ادامه پیدا کرد. 

قبل از هفت اکتبر 2003، مجموع اتفاقاتی در طی سال‌ها روی داد، در مجموع باعث قدرت گرفتن جبهۀ مقاومت شد: سردادن شعارهای تند ضد اسرائیلی در منطقه، موفقیت‌های حزب‌الله در لبنان، اضافه شدن عراق به جبهۀمقاومت و وصل شدن ایران به مدیترانه پس از سقوط حکومت صدام حسین، تضعیف جهان عرب در جریان اشغال عراق و بهار عربی، پیروزی‌های انصارالله در یمن، و موفقیت‌هایمسلحانۀ جنبش حماس در فلسطین.

دلایل ناکامی‌های اخیر جبهۀ مقاومت

اما به نظر من، آنچه که در ماه‌های اخیر برای جبهۀ مقاومت پیش آمد (شکست‌ها و ناکامی‌ها) و آن را دچار تحول کرد را محصول اشتباهاتی می‌دانم که در رویکرد این جبهه وجود داشت. این اشکالات و اشتباهات عبارتند از:

1- محور مقاومت تلاشی بود برای برپایی امپراتوری شیعه در جهان اسلامی که اکثر آن سنی هستند. ایران سعی کرد با محور مقاومت، شیعیان را متحد نماید و قدرت گرفتن این جبهه با تضعیف اهل سنت همراه بود؛ چرا که اینقدرت گرفتن یا محصول جنگ با اهل سنت بود یا رقابت با آنان. در نتیجه، طبیعی بود که اکثریت سنی منطقه، در مقابل این تحول مقاومت کنند و چنین چیزی را تحمل نکنند.
2- تعریف محور مقاومت هم اشکال داشت؛ بطور رسمی گفته شد این محور برای مبارزه با اسرائیل و حمایت از فلسطین است؛ اما در کُنه این محور گرایشات شیعیاولویت داشت و برخی اعضای این محور، گرایش ضد اسرائیلی چندانی نداشتند؛ هم دولت بغداد و هم نظام اسد، چندان ضد اسرائیلی نبودند؛ سوریه از کشورهایی بود که بعد از طوفان الاقصی، کمترینحمایت را از حماس و فلسطین کرد. از آن سو کشورهایی مانند ترکیه و قطر و الجزایر در محور مقاومت نبودند، ولی در عمل بیشتر ضد اسرائیلبودند.
3- ما در ایران بعد از انقلاب، گویی تاریخ مبارزۀ اعراب با اسرائیل را نادیده گرفتیم؛ به هر حال اسرائیلدشمنان خود را شکست داد و الان قدرت بزرگی است. ما اعتماد به نفسمان خیلی بالا بود و فکر می‌کردیم اعراب فقط به‌خاطر ذلیل بودن و عدم مقاومت نتوانستند پیروزشوند و فکر می‌کردیم اگر ما وارد جنگ شویم، نتیجهمتفاوت خواهد بود؛ ما برتری تسلیحاتی و نظامیاسرائیل را دستِ‌کم گرفتیم: اشراف اطلاعاتیاسرائیل هم بسیار زیاد است. ما بی‌توجهی کردیم به برتری‌های اسرائیل که در طول تاریخ درگیری اهمیتخود را نشان داده بود.
4- ما نه‌تنها معادلات و موازنۀ قدرت در منطقه و خاورمیانه را نادیده گرفتیم، بلکه موازنۀ قدرت در دنیا را هم نادیدهگرفتیم. ایران با نگاه واقع‌بینانه باید متوجه می‌شد که اگر منافع سایر کشورهای منطقه خاورمیانه را نادیدهبگیرد، آن‌ها مقابله خواهند کرد و ما نسبت به اینمساله، بی‌توجهی کردیم. همچنین اگر قرار بود با اسرائیل وارد جنگ و چالش شویم، باید در دشمنی با دیگر کشورها را می‌بستیم و همزمان در جبهه‌های دیگرهزینه نمی‌کردیم. به نظر من باید با دنیا دوستی کرد تا با اسرائیل بتوان جنگید.
5- ما دچار ضعف اقتصادی شدیم؛ عمدۀ مخارج جبهۀمقاومت روی دوش ایران بود. خود اقتصاد ایران، اقتصاد چندان بزرگی نبود و تحریم‌ها نیز مزید بر علت شد. مشکلات اقتصادی ایران در سال‌های اخیر باعث شد در اتفاقات ماه‌های اخیر، آنچنان که باید و شاید، دستمان برای حمایت از جبهه مقاومت باز نباشد.
6- ما افکار عمومی در منطقه را نادیده گرفتیم؛ قبل از اینکه محور مقاومت به عنوان یک محور شیعی مطرح شود، ایران و حزب‌الله در منطقه محبوب بودند؛ سید حسن نصرالله یکی از محبوبترین رهبران خاورمیانه بود. ولیبعداً این محبوبیت کم شد. خصوصاً با حمایت ایراناز اسد در مقابل قیام مردم این کشور.
7- ما افکار عمومی در کشور خودمان را هم نادیده گرفتیم؛متأسفانه الان در کشورهای دیگر، ملت‌هایشان بیشتراز مردم ایران از فلسطین حمایت می‌کنند. همین حالا حمایت مردم از نظام برای جنگ با اسرائیل کم است و بسیاری از مردم از پاسخ دادن به حملات اسرائیل یاافزایش تنش در درگیری با این رژیم حمایت نمی‌کنندو این به‌نوعی دست و پای سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی را بسته است.

چشم‌انداز پیش‌رو در سوریه

در مورد آیندۀ سوریه، من اولاً فکر می‌کنم کار حزب بعث در آن تمام شد و امیدی به بازگشت این حزب به قدرت وجود ندارد. ثانیاً فکر می‌کنم محور مقاومت هم نقش سابق خودش را در منطقه از دست داده است و الان باید یک بازتعریفی صورت بگیرد و با تعریف سایق، آن جبهه عملاً زمینه‌ای براینقش‌آفرینی در منطقه ندارد.

به نظر من، با توجه به قدرت گرفتن دولت مرکزی در سوریه،داستان کُردها هم در سوریه تمام خواهد شد. فکر می‌کنمکردها نهایتا به شرایط جدید تن دهند و در نتیجه سهمی را در قدرت مرکزی کسب کنند؛ مثلاً یکی دو تا وزیر داشته باشند؛ اما این شبه‌خودمختاری فعلی و کمپین مسلحانه کردها در سوریه احتمالا تمام شود.

عراق و کشورهای منطقه هم نسبت به تحولات سوریه دارند موضع مثبتی اتخاذ می‌کنند. در منطقۀ ما ایران و اسرائیلهنوز موضع مثبتی نگرفتند. اسرائیل در مواضع رسمی خود حاکمان جدید دمشق را تروریست و جهادیست می داند. آن‌هایی که از اسلام سیاسی و اخوان المسلمین هراسان هستند، به‌ویژه امارات و مصر هم نگران هستند اما آنها موضع منفی رسمی نگرفته اند. اتحادیۀ عرب بیانیه داد و از تحولات سوریه استقبال کرده است. 

به نظر می‌رسد دولت دمشق خیلی واقع‌بینانه در تلاش است نگرانی‌های موجود را کاهش دهد؛ به‌ویژه اینکه گفته انقلاب سوریه تمام شد و انقلاب صادر نخواهد شد. دارد مرتب مقبولیت بیشتری در منطقه پیدا می‌کند. 

به نظر می‌رسد ترکیه در حال قدرت گرفتن است؛ قبلاً در آذربایجان و الان در سوریه قدرت گرفته است. با قطر هم روابط نزدیکی دارد. در لیبی و سومالی هم جای پا دارد. من احتمال می‌دهم نگرانی اسرائیل از محور مقاومت تبدیلشود به نگرانی از محور ترکیه و اخوانی‌ها. همۀ اطلاعاتگواهی می‌دهد بیشترین نقش را در سوریۀ جدید، ترکیهدارد؛ خصوصاً که سوریه الان تبدیل به ویرانه شده و نیازهای زیادی دارد و ترکیه می‌تواند از لحاظ اقتصادی در آنجا نقش زیادی ایفا کند.

جولانی قبل از فتح

یاسر قزوینی: با شروع بهار عربی و رواج شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» اعتراضات به سوریه هم کشیده شد و در ابتدا تظاهرات‌های مردمی در سوریه شکل گرفت؛ اما چون حاکمیت سوریه گزینه‌ای برای مقابله نداشت، از گلولۀ جنگی در مقابل مردم استفاده کرد. از طرفی، در ابتدای  این اعتراضات، بشار اسد برخی جوانان سلفی را آزاد کرد و آن‌ها به مناطق خودشان رفتند و گروه‌های مختلفی در سوریه شکل گرفت. ایران و روسیه به کمک دولت آمدند و کشورهای عربی هم به‌نحوی وارد اعتراضات شدند. جنگ خانمان‌سوز بپا شد و سوریه ویرانه شد؛ تا آنکه بر اساس پیمان آستانه در سال 2017 قرار شد گروه‌های مسلح اسلام‌گرا در ادلب مستقر شوند.

جمعیت ادلب از حدود یک میلیون نفر به سه تا چهار میلیون نفر رسید. طیف‌های مختلف اسلام‌گرا در ادلب مستقر شدند. در یک دورۀ هفت‌هشت‌ساله ابومحمد جولانی سعی کرد در ادلب دولت نجات ملی تشکیل دهد. در دو سال اخیر جولانی با مشکلات زیادی مواجه شد؛ تظاهرات‌هایی علیه وی ایجاد شد و مشروعیت وی پایین آمد.

جولانی و یارانش بیشتر یک باند هستند تا یک یک گروه صاحب ایدئولوژی. بعد از هفتم اکتبر 2003، دیگر همه چیز متوجه جنگ اسرائیل و فلسطین شد. ضرباتی که جبهۀ مقاومت طی 15 ماه اخیر خورد باعث شد آنان دیگر توان رویارویی یا مخالفان نظام بشار اسد را نداشته باشند؛ ارتش سوریه هم دیگر انگیزه‌ای برای دفاع نداشت؛ فساد و رشوه ارتش را فرا گرفته بود. البته از همان ابتدای اعتراضات هم خیلی انگیزه نداشتند و بیشتر ایرانی‌ها و لبنانی‌ها و افغانستانی‌ها دفاع می‌کردند که این گروه‌ها هم طی ماه‌های اخیر ضعیف شده بودند.

جولانی 7 آذر، یک عملیات دقیق را شروع کرد. او از پهبادهای شاهین رونمایی کرد که خیلی در روند جنگ مؤثر بود. شاید خود جولانی هم فکر نمی‌کرد اینقدر پیشروی کند. اینکه وسط عملیات نام خود را به «احمد الشرع» تغییر داد، حکایت از آن دارد که او وسط جنگ فهمید می‌تواند اینقدر جلو برود. جنگ روانی قوی‌ای هم راه انداختند که مؤثر بود؛ آن‌ها می‌گفتند با ارتشی‌ها کاری ندارند و حتی کارت‌های امان‌نامه صادر کردند و دعوت می‌کردند ارتشی‌ها از ارتش جدا شوند.

به نظرم پشت پرده تعاملاتی وجود داشت که اینقدر سریع توانستند جلو بیایند. روس‌ها فقط زمانی که تحریرالشام به سمت تل الرفعة می‌آمدند شروع به بمباران ادلب کردند؛ فقط هم ادلب را بمباران کردند و هیچ وقت کاروان سربازان و نقاط عملیاتی آن‌ها را بمباران نکردند. بعد از بمباران ادلب، تحریرالشام دیگر به سمت تل الرفعة نیامد.

جولانی و باند او از ابتدا در داعش بودند و از عراق به سوریه آمده بودند. آن‌ها یک باند امنیتی بودند و رفتار آن‌ها شبیه یک باند ایدوئولوژیک نبود. خیلی امنیتی عمل می‌کردند و پرونده‌های جاسوسی زیادی تشکیل داده بودند و حتی یکی از نزدیکان جولانی هم قربانی این رفتار امنیتی شد. جولانی خودش یک سبک و شیوۀ کاریزماتیک دارد؛ اگرچه در یک سال اخیر در ادلب خیلی با مشکلات مواجه بود، اما یک ارادۀ معطوف به قدرت داشت و چون کار سوریه میلیتاریزه شده بود، دیگر مجالی برای گروه‌های مدنی در سوریه نماند تا در تحولات جلو بیایند. همچنین جولانی ارتباط خود را با القاعده قطع کرد تا بتواند با جامعۀ بین‌المللی هم تعامل داشته باشد.

 

جولانی بعد از فتح

مهمترین شعار جولانی این بود که به کسی تعرض نمی‌کنیم و فقط شکنجه‌گران را مجازات می‌کنیم. در ابتدا هم حاکمیت خیلی آرام منتقل شد. جلسات بین‌المللی هم در دمشق تشکیل شد. سپس جولانی کراوات زد. در کنار دیدارهای خارجی، دیدارهای داخلی هم صورت گرفت. قرار شد همۀ گروه‌های مسلح منحل شوند و در ارتش واحد ادغام گردند. آنان الان حرفی از دولت موقت نمی‌زنند و جولانی را رییس ادارۀ دولت معرفی می‌کنند.

در مورد دیدارهای خارجی، دیدار با ولید جنبلاط و رییس استخبارات عراق قابل توجه بود. جنبلاط یکی از اهدافش در این دیدار، نجات جان دروزی‌های سوریه بود. حمید الشطری، رییس استخبارات عراق هم در مورد آیندۀ شیعیان سوریه و آیندۀ عراق با جولانی مذاکره کرد و جولانی تضمین داد که خطری متوجه عراق نیست. جولانی در اثنای عملیات نظامی‌اش هم که قرار بود حشد الشعبی به سوریه برود، در یک پیام داهیانه مردم عراق را «ملت بزرگ عراق» خطاب کرد و گفت ما هر دو زخم‌خوردۀ حزب بعث هستیم و باید همکاری کنیم.

موضع باند جولانی هم در مورد اسرائیل از پوشۀ صوتی‌ منتشر شده از ماهر مروان، استاندار دمشق، معلوم می‌شود که در آن گفت: ما نمی‌خواهیم با اسرائیل بجنگیم؛ توان جنگ نداریم. البته وی مجبور شد چند ساعت بعد انتساب این پوشۀ صوتی به خودش را تکذیب کند. ضمناً دولت مستقر در سوریه بابت تجاوزات اسرائیل به جامعۀ بین‌الملل شکایت برده است.

در مورد ناآرامی‌ها و اعتراضاتی هم که اخیرا در مناطق علوی‌نشین سوریه رخ داد، به نظرم این تحرکات در مجموع به نفع جولانی و حکومت او است؛ زیرا بهانۀ سرکوب به دست جولانی داده است. مردم شیعه‌نشین مناطق نُبُل و الزهرا هم در فیلمی که منتسب به آنان است، گفتند ما با ناآرامی‌های مربوط به علویان ارتباطی نداریم.

چشم‌انداز ایران و ترکیه در آیندۀ سوریه

به هر حال جولانی و باند او دارند با احتیاط جلو می‌روند. پیش‌بینی آینده هم خیلی سخت است؛ زیرا پیش‌بینی مبتنی بر تحلیل یک سری روندهاست؛ اما روند فعلی ما حوادث غیرقابل پیش‌بینی است؛ پس جایی برای پیش‌بینی نیست. به نظرم آنچه را در سوریه شکل گرفته نباید خیلی هولناک در نظر گرفت؛ البته تهدید است؛ اما تهدیدی است که می‌شود به فرصت هم تبدیل گردد. ایران هم باید به دنبال کریدور خلیج فارس به مدیترانه باشد و در مورد وضعیت فعلی هم، هم‌نظر با دکتر برهانی هستم و به نظر می‌رسد راهکار برای ایران این نیست که به مخالفان سوریه بپیوندد و راه تقابل را در پیش بگیرد؛ بلکه باید راه تعاملبا متحدین سوریه را در پیش بگیرد.

در مورد ترکیه هم به نظر می‌رسد که این کشور تجارت را خوب بلد است و همان‌گونه که در عراق با وجود اختلافات با دولت آن، توانست تراز تجاری بالایی با عراق داشته باشد، در اقتصاد سوریه هم خیلی نقش خواهد داشت. اخیراً احمد داوود اوغلو در توییتی از اینکه استاندار حلب از کسانی است که درس‌خواندۀ ترکیه است، استقبال کرده است و پذیرش دانشجویان سوری را که با مخالفت عده‌ای روبه‌رو بود، امری درست دانسته که الان نتیجه داده و موجب عمق استراتژیک ترکیه در سوریه شده است. این را هم باید در نظر داشت که حلب، مرکز اقتصادی سوریه است و اینکه یک فرد تحصیلکردۀ ترکیه استاندار آنجاست، از این جهت هم برای ترکیه اهمیت دارد.

یک پیشنهاد: اتحاد ایران با عربستان

مجید تفرشی در پایان این نشست گفت: وضعیتی که ایران با آن مواجه است، با هر مقیاس و معیاری، بدون شک، یکی از دشوارترین و پرخطرترین شرایط نیم قرن اخیر ایران است؛ شاید از زمان قرارداد 1975 الجزیره میان محمدرضا شاه و صدام حسین، تا حالا، هیچ وقت ایران، این گونه در زمان غیر از جنگ، گرفتاری و مخمصه گسترده منطقه‌ای گیر نکرده بود. الان باید بدون لاپوشانی و سفیدشویی آنچه ایران در طول چهار دهۀ گذشته در منطقه انجام داده است، و نیز بدون سیاه‌نمایی تمام اقدامات ایران، باید کمک کرد که ایران از این مخمصه نجات پیدا کند.

نگاه بدون انتقاد و بدون بازنگری کاملاً منصفانه و البته بی‌رحمانه نسبت به گذشته، لازمۀ عبور از این مهلکه است. اگر بخواهیم بر آنچه گذشته (از مناسبات منطقه‌ای) تأکید کنیم و بپنداریم همه چیز درست بوده و تحولات اخیر را هم پیروزی قلمداد کنیم، به جایی نخواهیم رسید. بی‌توجهی به ناکامی‌ها بسیار خطرناک است. در این شرایط یکی از معدود کارت‌های ایران، ازدواج مصلحتی و اتحادهای اقتصادی و راهبردی با سعودی است؛ بخاطر تغییر مواضع نسبی و ناگزیر هر دو کشور نسبت به همدیگر و ناکامیهای هر دو در دستیابی به آرزوهای منطقه‌ای خود. در این شرایط بعید است اماراتی‌ها، قطری‌ها و ترک‌ها بتوانند برای ایران کاری کنند. 

البته باید در سیاست داخلی کشور هم بازنگری جدی انجام شود و قبل از اینکه دیر شود، این اقدامات انجام بگیرد. باید به نظرات مردم در مورد سیاست خارجی و رویکردهای پیش رو در تصمیمات منطقه‌ای توجه شود. 

همچنین تفرشی در اثنای نشست نسبت به برخی سخنان برهانی هم موضع‌گیری کرد و گفت: درست است که در جهان امروز، شیعیان در اقلیت‌اند، اما منطقه به منطقه فرق دارد و در برخی مناطق، به خصوص در خلیج فارس و محیط پیرامونی ایران، شیعیان دارای اکثریت هستند و نباید گول تحلیل‌ها و آمارهای جمعیتی‌ای نادرست و دستکاری شده‌ای که غربی‌ها و اعراب سالهاست منتشر می‌کنند و سعی در کم جلوه دادن شیعیان دارند، خورد. برای نمونه برای چندین دهه از زمان حاکمیت و انقراض امپراتوری عثمانی، قیمومیت بریتانیا و سپس استقلال عراق و سیطره حکومت بعثی، دست کم حدود یک قرن، به دروغ از اقلیت شیعه عراق صحبت می‌شد. ولی پس از سرنگونی حکومت بعثی عراق ناگهان معلوم شد که این اقلیت شیعه عراق، دو سوم جمعیت آن کشور را تشکیل می دهد.

همین طور آمارهای جمعیتی شیعیان در بحرین و سعودی و امارات و قطر که به اذعان بسیاری از محققان مستقل غیرعرب، اغلب بسیار کمتر از واقعیت جمعیتی شیعه در آن مناطق است. ضمناً محور مقاومت را هرگز نباید صرفا به اکت و بسیج شیعیان شیعه تقلیل داد. برای نمونه، در خود لبنان، مهمترین شریک شیعیان در بسیاری تحولات سیاسی داخلی و منطقه‌ای، ارامنه مسیحی هستند.


ت ت
کدخبر: 256297 تاریخ انتشار
در رسانه های دیگر بخوانید
ارسال نظر

پربیننده‌ترین