ناگفتههای لطیفی از روزی که ضرغامی امضای ۱۶ مدیر پاییندستش را وتو کرد/ تلویزیون خانه من است، از آن دست نمیکشم
محمدحسین لطیفی میگوید: ماجرای افزایش دستمزدها از تلویزیون آغاز شد، یادم است در جریانِکاری با بازیگری قرارداد بستم اما ناگهان رفت و گفت «نمیتوانم»؛ بعداً فهمیدم با دوبرابر دستمزد در شبکه دیگری مشغول شده است!
به گزارش منیبان، تسنیم نوشت: آثار سینمایی و تلویزیونیاش زیاد نیستند اما برای مخاطب جاذبه دارند، چون یادشان نرفته است که روزی محمدحسین لطیفی برایشان «توفیق اجباری» را ساخته است که با آن چه لحظات شادیآوری برایشان رقم خورد و یا «صاحبدلانی» را خلق کرد که مملو از کارکردهای اخلاقی و دینی بود.
از نقاشی وارد عرصه فیلمسازی شد و علاوه بر ساخت سریالهای بهیادماندنی، در قامتِ نویسنده و تهیهکننده فعالیتش را ادامه داد حتی چندین و چند تجربه اجرا هم دارد؛ تا 34سالگی در حرفه نقاشی و مجسمهسازی و سرودن شعر فعالیت میکرد تا اینکه در سال 1375 در بدو راهاندازی سینمای تجربی توسط محسن مسعودشاهی وارد عرصه فیلمسازی شد.
اولین بار در سال 1375 فیلم «سرعت» را ساخت؛ سپس سال 1378 فیلم عینک دودی را روی پرده سینما برد و با سریال «کت جادویی» در همین سال، با حضور بازیگرانی چون رامبد جوان و بهزاد فراهانی استعداد خودش را نشان داد، در سال 1385 با ساخت سریال «وفا» در ژانر جاسوسی و معرفی پوریا پورسرخ بهعنوان بازیگر نوظهور از جشنواره فیلم پلیس جایزه ویژه هیئت داوران را گرفت، همین سال با ششمین فیلم خود بهنام «روز سوم» سیمرغ بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از جشنواره بینالمللی فیلم فجر به دست آورد.
سریال «قلب یخی» اولین سریالی بود که در سال 1389 در قالب پخش هفتگی بهصورت لوح فشرده (سیدی) روانه بازار خانگی شد، این سریال در دو فصل با حضور انبوهی از بازیگران ساخته شد. لطیفی در سال 1397 بهعنوان مجری برنامه تحلیلی و سینمایی «هفت» در شبکه سه انتخاب شد، این برنامه از سال 1391 تا به حال 5 مجری مختلف داشته است.
از معروفترین کارهای او میتوان به سریالهای «کت جادویی»، «فرار بزرگ»، «وفا»، «صاحبدلان»، «دودکش»، «تنهایی لیلا» و «سرّ دلبران» اشاره کرد و در شبکه نمایش خانگی دو اثرِ «قلب یخی» و «ساخت ایران» را از خودش بهجای گذاشت. لطیفی برای ماه رمضان سال 1397 «سرّ دلبران» را ساخت که شخصیت اول سریالش را به یک کاراکتر روحانی اختصاص داد؛ سیدسلیم (روحانی) که تلاش میکرد به وجوب اجتماعی، خانوادگی و تأثیر حضورش در محله و میان مردم بپردازد.
اما بعد از آن کمتر برای تلویزیون سریالی ساخت تا اینکه کارِ «سنجرخان» مرحوم ضیاءالدین درّی جدّی شد، در عین حال که در سریال «آقازاده» او را در قامتِ بازیگر دیدیم. حتی فصل جدیدی از «دودکش» ساخته شد اما بسیاری این نقد را داشتند که کار به اصالتِ آثار گذشتهاش نبود، کاری که محمدحسین لطیفی برای اولین بار در تلویزیون ساخت و خاطرات جالبی بهیادگار گذاشت.
قرار بود در نمایش خانگی هم کاری بسازد و «خواجه نصیرالدین طوسی» را برای تلویزیون به سرانجام برساند اما اتفاقات دیگری افتاد.این روزها لطیفی خودش را برای ساخت فیلم شهید بروجردی آماده میکند و البته اگر پول برسد، تکلیف «سنجرخان» هم در مراحل پستولید روشن خواهد شد.
گفتوگوی ما با کارگردان «سفر سبز» و «قلب یخی» درباره ارزیابی سریالهای تلویزیونی و صدرنشینیِ تکراریها، افزایش بیرویه دستمزد بازیگران و بحث بودجه «سنجرخان» و... شکل گرفت که بخش نخست آن را در ادامه میخوانید:
* آقای لطیفی! شما تلویزیون را خیلی خوب میشناسید؛ بگذارید گفتوگو را با ارزیابی سریالهای در حال پخش شروع کنیم. چرا همچنان پخش سریالهای تکراری گذشته مثل «ستایش» و «پایتخت» بیشتر از سریالهای نوپدید بیننده دارند. حتی اخیراً در مرکز تحقیقات صداوسیما «ستایش» (به عنوان پربینندهترین سریال)، بالاتر از بقیه سریالها قرار گرفت. به نظر شما چرا این اتفاق میافتد و چرا به این نقطه رسیدیم؟
اولاً خوشحالم از این که شما نظرتان این است که من مدیوم تلویزیون و سینما را در جایگاه خودش میشناسم. واقعیت این است که حیات و زندگی ما در تلویزیون بوده و در این جعبه جادو رشد کردیم. البته من اولین کارم سینمایی بوده اما به قولِ قدیمیها که یک دختر، یک پسر میگفتند؛ در واقع جو گندمی! یک سریال کار کردم و یک سینمایی یا دو سریال کار کردم یک سینمایی. اما آن چیزی که امروز داریم به چشم خودمان میبینیم و در تمام دنیا هم اینطور است، این است که تولیدات سریال در کشورهای مختلف و همه جای جهان از کارهای سینمایی پیشی میگیرد، به خاطر این که سریال تأثیر بیشتری روی مخاطب میگذارد تا این که یک فیلم سینمایی! مخصوصاً در کارهای صد قسمتی به بالا که دیگر بیشتر جزئی از زندگی مردم میشود و میتوان با آن فرهنگ ساخت.
متأسفانه ما در طی سالهای اخیر در تلویزیون بیشتر به این فکر کردیم که آنتن را خالی نگذاریم. البته بازهم میبینیم که بسیاری از اوقات، خالی مانده و جایش سریالهای تکراری هم پخش شده که شاید زیاد خوب نباشد. چرا که پخشِ سریال تکراری در شبکه آیفیلم ایرادی ندارد اما در شبکههای سراسری خوب نیست. مثل بازپخشی است که شما میتوانید در شبکههای مختلف دیگر که رتبهبندیاش به سمت پایینتر میرود مثلاً درجه 2 یا درجه 3 میشود، آنجا دوباره به تکرار این مجموعهها بپردازیم.
اشاره کردید سریال "ستایش" هنوز رتبه بالاتری دارد؟ من اینجا میتوانم بگویم الان سالهاست بالغ بر 12 سال شاید هم بیشتر از ساخت سریال "صاحبدلان" میگذرد اما من هر اسنپی هم سوار میشوم از هر 5 نفر، 2 نفر راجع به این کار صحبت میکنند که یادشان است و دنبال کردند و بازهم میبینند؛ چرا؟ سؤال من هم از شما همین است که چرا؟ میتوانیم هر دو با هم جواب بدهیم و نیاز نیست من فقط جواب بدهم. برای یک کار خوب بایستی برنامهریزی کرد، سریالسازی اینگونه است که ما بایستی در وهله اول در جامعه نیازسنجی کنیم. یعنی ببینیم که جامعه الان نیازمند چه گونه قصهای است. براساس آن تیمهای اتاق فکرمان بنشینند، ایدههایشان را بدهند؛ این روند و اتفاقی است که در دنیا در حال وقوع است و در ایران چنین خبری نیست.
دوستی مثل من، تلویزیون میرود و طرحی ارائه میدهد؛ دوستان آنجا میگویند قبول است، قراردادی میبندند فیلمنامهنویسی میآید شروع به نوشتن میکند. اینها هم هیچکدام ربطی به چیزهایی که من دارم میگویم، ندارد. اما آنجا اینطوری نیست؛ شروع میکنند و کار را جلو میبرند. سپس برای آن موضوع درام ایجاد میکنند و بعد گروهی شروع میکنند به نوشتن؛ یکی درام مینویسد و یکی دیالوگ و افرادی هم صحنهها را طراحی میکنند و مجموعاً در کنار همدیگر به فیلمنامهای که یک گروه کارشناسی کاربلد که پیشکسوت این کارند، میرسند.
شاید اصلاً خودشان کارگردانی نکنند یا حتی ننویسند، اما سرتیمهایی هستند که اینها را ممیزی میکنند. اصلاً اینکه ما میگوییم فصل اول و دوم، از آنجایی آغاز میشود که آنها به این نتیجه میرسند فصل به فصل کار کنند برای این که باید نتیجهاش را از جامعه بگیرند و برای فصل دوم براساس آن میآیند دوباره یکسری شخصیتهایی را که مخاطب با آنها همذاتپنداری کرده و در قصه قبلی نبوده، بیشتر به آنها میپردازند. در واقع 7 تا 8 قسمت ساخته میشود بازتابها را میبینند و برای ادامه ساختشان از آن بازتابها و نکات استفاده میکنند.
آنقدر سرعت عملشان در ساخت بالاست که قابل تصور نیست. همین ترکیه، با 7 قسمت سریال شروع میکنند، ما هم این کار را میکنیم اما ما به دلیل نداشتنِ تجهیزات و امکانات لازم، دچار شتابزدگی میشویم اما آنها میدانند چه کار کنند. هفتهای یک قسمت پخش میکنند و جامعه را با سریالشان همراه میکنند و آرام آرام بقیه قسمتها را به آن اضافه میکنند و یک باره با سریالی چند صد قسمتی مواجه میشویم.
دوست عزیزی ممکن است تله فیلمی ساخته باشد الان میگویند که بیاید و یک سریال بردارد؛ سریال را برمیدارد و با یک نویسنده جوان کار شروع میشود. هیچکس هم بالای سرِ این کار نیست. مدیران تلویزیون هم اعتقاد دارند برایشان ارزانتر دربیاید، چون فلان کارگردان و نویسنده گراناند. در صورتیکه نمیگویند این بازیگران گراناند، عوامل و حتی کارگردان در برآوردها رقمی به حساب نمیآیند. به همین خاطر است که برخی از دوستانِ کاربلد ما سالها است که رفتهاند و در مدیومهای دیگر فعالاند.
امروز سریالسازهای قلدرمان کجایند که مدتها است در تلویزیون کار نمیکنند؟ یا در شبکه نمایشخانگی کار میکنند یا خانهنشین شدند و دیگر شاید حوصله کار کردن ندارند. من همیشه مرد میدان بودم، این که کار آخری که کردم چه اتفاقاتی بر سر من آمد، بماند اما من میدانِ تلویزیون را هیچوقت خالی نکردم. من همیشه گفتم تلویزیون خانه من است؛ مدیرانش میآیند و میروند، من به این راحتی این تریبون را به دست نیاوردم که بخواهم ترکش کنم. من ارتباط با مخاطبان را از تلویزیون یاد گرفتم.
* حتماً در ادامه گفتوگو درباره فرآیند سخت تولید، بودجه و دستمزدهای بیحساب و کتابِ بازیگران صحبت خواهیم کرد اما شما به نکتهای درباره غیبت کارگردانان خبره و کاربلد در تلویزیون اشاره کردید که یا در نمایشخانگی فعالند و یا خانهنشین شدهاند در صورتی که همین کارگردانان بزرگ، بهترین سریالهای دهه 60 و 70 و حتی اوایل دهه 80 را ساختند و دوره طلایی سریالسازی تلویزیون را رقم زدند. چه اتفاقاتی افتاد که در آن دههها آنقدر کار ماندگار ساخته شد، حالشان خیلی خوب بوده، بودجه خیلی تأثیرگذار بوده و یا مدیران بهتر عمل کردند؟ در واقع به شما اجازه میدادند که شتابزده عمل نکنید و الان حتی به خاطر ساختِ برخی سریالهای ضعیف، اعتبار آن کارگردان خوب هم زیر سؤال میرود. نظر شما در این باره چیست؟
انگیزههای فیلمسازهای آن دهه با انگیزههای امروزی تفاوت بسیاری کرده است. نویسنده یا کارگردانی که قرار است در تلویزیون کار کنند، اینها از تلویزیون بیمهری دیدند. مدیران تلویزیون همیشه میخواهند بگویند نه، من میخواهم بگویم بله؛ من میگویم مدیری مثل اصغر پورمحمدی وقتی که به من سرِ سریال «وفا» میگوید برو با من، تا آخرش با من است. مهدی فرجی ساعت 3 شب میآید سرِ تدوین سریالِ «صاحبدلان»، کارگردان و عوامل کار احساس امنیت میکنند. او آن زمان مدیر گروه فیلم و سریال بود اما امروز مدیر از راه دور میگوید همه کارها پیش میرود و در مرحله اجرا میبینیم چقدر کارها به مشکل برمیخورند.
از طرفی دیگر مشکل بودجه پیش آمد. از دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدینژاد و در دوران دولتِ آقای روحانی، رقمِ بودجه تلویزیون را غیراصولی اجرا میکردند و یا پرداخت آن را به عقب میانداختند. در نتیجه همکارانمان درست پول نگرفتند و شرایط بدی داشتند. فشار بسیاری رویِ آنها بود؛ تهیهکنندههایی بودند که خیلی بیپایه و بیاساس تهیهکننده شدند و تهیهکنندگانِ خوب و کاربلدمان خانهنشین شدند. شما هیچوقت ندیدید امثال آقای جودی کاری را شروع کنند و نیمهکاره رهایش کنند. یا مهران مهام و خیلی از تهیهکنندگان دیگر. اما یکسری از افراد آمدهاند که نامِ تهیهکنندگان را خراب کردهاند و هنرمندان اعتمادی ندارند با آنها کار دارند.
از پروژههای چنین تهیهکنندگانی فارغ شدهاند اما هنوز هم طلبکارند و پولهایشان را درست نگرفتند. این اتفاقات باعث شده تلویزیون را به مرزِ بیاعتباری بکشاند. من یادم میآید مدیری همچون آقای ضرغامی که ریاست سازمان صداوسیما را برعهده داشتند پایِ کارها میایستادند. جالب است به من اعلام کردند پروژه «نردبام آسمان» محققانه نیست و اشکالاتی برای آن تراشیدند و 16 امضاء پایین این نامه آمد. در حالی که دو ماه از فیلمبرداری کار گذشته بود و میخواستند به همین راحتی کار را متوقف کنند. حتی برخی از دوستان در سیمافیلم به من گفتند ایرادی ندارد کار متوقف شود کار دیگری را شروع کن! خیلی به من برخورد.
من رفتم دفتر آقای ضرغامی، قرار بود ایشان را 5 دقیقه ببینم که به نیم ساعت رسید. آقای ضرغامی در پایان صحبتهایمان، یک برگه برداشت و 4 خط نکتهای نوشت و به من داد. به خرافات نزدیک نشود، اختلافات میان شیعه و سنی ایجاد نکند و چند مورد دیگر. بعد به من گفتند کارت را آغاز کن. آمدم بروم به من گفتند میدانی که یک مدیر ارشد 16 امضای مدیر پاییندستی خودش را وتو کند یعنی چه؟ حواست به من هست، گفتم قطعاً مسئولیتم 10 برابر شد. رفتم کار را شروع کردم. منظورم این است که زمانی ملاک، امثالِ ما کارگردانان بودیم اما امروز ملاک ما نیستیم. مدیری که نشسته حواسش نیست!
من شاید الان علاقهای نداشته باشم پشت سر هم سریال کار کنم اما ثابت کردم پشت جوانان میایستم؛ من میتوانم به عنوان استاد خلبان در میدان باشم، کارگردان عزیزی را در کنار من و امثال من قرار دهند. من بارها جلویِ مدیران ایستادم و گفتم این دوستمان میتواند کارگردانی کند، گفتند نمیتواند. گفتم اگر کار ایشان بد شد پروانه من را باطل کنید؛ رفتند و کارشان مورد قبول شد.
من منظورم از بیمهریها راجع به خودم نیست، این بیمهریها و کملطفیها همیشه برای همه بوده اما من خودم را یک مقدار جدا میبینم. احساس میکنم بیمهری میشود، بالأخره این آنتن متعلق به مردم است و آنها از این کانال به کانالِ دیگری میروند و حقشان است کار خوب ببینند. اگر از دستم کاری بربیاید هستم، اما جاهایی میگویند به تو چه ربطی دارد. نه این که به «واژه» این نکته را بگویند بلکه عملکردشان این نکته را میگوید.
بالأخره ما بر ضوابط و چارچوبها و اتفاقات اشراف داریم. مثلاً میدانیم کجایِ این ماجرا به مشکلات درام برمیگردد و کجای آن به بودجه، دستمزد و بازیگر! این ماجرای دستمزدها و افزایشِ آنها از تلویزیون شروع شد. یادم میآید در جریانِکاری بودم با بازیگری قرارداد بستم بعد به یک باره میبینم شب شلنگ تخته میاندازد که با این شرایط نمیتوانم ادامه بدهم و فردای آن روز میبینم که همین بازیگر در مجموعهای دیگر حضور پیدا کرده و همه شرایط را پذیرفته است.
کاشف به عمل میآید که آن موقع ماهی 50 میلیون با او قرارداد داشتیم آن شبکه 100 میلیون تومان پیشنهاد کرده است. در واقع شبکههای مختلف بازیگر را با قیمت بالاتری از هم میدزدیدند؛ این چه اتفاقی را رقم میزند؟ تلویزیون خودش عامل گرانی میشد. از آنجا شروع شد؛ مثلاً آقای (اکبر) عبدی که الان در این سریال بود، میگفت این طرف چقدر میدهد و آن طرف چقدر؟
* در واقع همین رقابت الان هم بین شبکهها هست و حتی در مواردی میهمان برنامههای همدیگر را با مبالغ عجیب و غریبی میدزدند...
بله اما واقعاً خود تلویزیون نباید با خودش رقابت کند. این که شما گفتید میهمان از همدیگر میدزدیدند و در ویژه برنامههایشان استفاده میکردند، کاملاً درست است. عید نوروز به میهمانی میگفتند فلان شبکه آنقدر میدهد و شبکهای دیگر نرخ را بالاتر میبرد. جالب است بدانید که بازیگران رقمهایشان را با دلار نگه داشتند و عوامل نتوانستند. وگرنه، همین دستمزدهایی که بچهها میگیرند نسبت به دلار هزار تومان سال 1390 حساب کنید الان سعی میکنند همان رقمها را بگیرند و کمتر نگیرند.
* پس ادعای برخی که میگویند بازیگران رمز ارز و بیتکوین میگیرند، واقعیت دارد؟
من نمیدانم اما آنهایی که گفتند حتماً با این نکات برخورد داشتند تا جایی که میدانم بازیگری امروز میگوید من ماهی یک و نیم میلیارد میگیرم؛ یعنی چقدر؟ یعنی 50 هزار دلار. 50 هزار دلار سال 1390، 50 میلیون تومان بوده و آن سالها هم این بچهها همین دستمزد را میگرفتند. بنابراین این دستمزدها خیلی نجومی نیست. الان چون این توازن در جامعه به هم ریخته، اینطور به چشم میآید.
* چون در مورد دستمزدها صحبت کردید به این نکته اشاره کنم که خیلی از تهیهکنندههای خوب ما در موردِ این موضوع صحبت کردند که دستمزدهایِ شبکه نمایشخانگی باعث شده تا کار برای تلویزیونیها سختتر شود. البته شما اشاره کردید که این قصه از کجا شروع شد و چه کسانی میتوانند مقصر این موضوع باشند؛ حال بگویید باید چه کار کرد؟ بعضیها خیلی با این موضوع شعاری رفتار میکنند، مثلاً میگویند باید کارگروهی تشکیل شود. اگر با این دستفرمان پیش برود حتی به مراتب این دستمزدها سرسامآورتر هم بشود. راهکارتان چیست؟
زمانی استار و سوپراستاری جلوی دوربین من بوده، یک سوم من دستمزد میگرفت اما امروز من به این فکر میکنم که من هم اگر بخواهم اینطور برخورد کنم قاعدتاً یک مشکل ایجاد میشود؛ اول این که تهیهکننده تلویزیون و مدیران فکر میکنند این چهرهها هستند که فیلم را جلو میبرند برای همین میگویند کارگردان را ارزان بیاورید و اتفاقاً دیدم؛ یعنی نمونههایش را دیدم که کارگردان ارزان همه کشتی را غرق میکند. پس اثر بیمایه میشود. خیلی وقتها میگویند این بازیگر شاخص را بیاوریم بقیه را اصطلاحاً ارزان بچینیم. این موضوع به نظرمن باید در درازمدت حل شود؛ آن پروسه درازمدتی که من شدیداً پیگیر آن هستم که اتفاق بیفتد، در کمیسیون فرهنگی مجلس هم صحبت کردهام که باید خصوصی هم پیش برود و ربطی به وزارت فرهنگ و صداوسیما هم ندارد.
ما باید دانشکدهای راه بیندازیم و بتوانیم اولین مدرسه سریالسازی ایران را تأسیس کنیم. من به دنبال این اتفاقم که انشاءالله راهاندازی شود. این اتفاق بیفتد میتوانیم پرورش بازیگر داشته باشیم. نوابغ را پیدا کنیم، کارگردانها را بیاوریم و آرام آرام در کنار این اتفاق، مجموعهای جلو میرود روز به روز بنیه سریالسازی در کشور تقویت خواهد شد. ما در واقع نه سنتی عمل میکنیم نه مدرن؛ اگر سریالسازی صنعت است این صنعت به این معنا نیست که بازیگری میآید قرارداد ببندد سه روز جلوی دوربین برود 8 روز خارج از کشور میرود و پول کلان هم میگیرد.
اما در خارج از کشور، کمپانی با بازیگر قرارداد میبندد و قرارداد سالانه دارد. در آن سال، 4 پروژه با این بازیگر دارد و از او درآمدزایی میکند و در واقع همان پول را هم به بازیگر میدهد. 4 کارگردان زیرنظر یک کارگردان ارشد، پلان میگیرند و هرکدام چند دقیقه میگیرند و در مجموع به 9 دقیقه در روز و 45 تا 50 دقیقه در هفته میرسد.
دکورهایشان همه آماده و شهرکی در اختیارشان است. برای همین سرعت عملشان بالا میرود و قیمتها پایین میآید. در کنار هر استاری دو استار در یک پروژه کار میکنند و هر روز استارِ جدیدی معرفی میشود. چون آنها نابغهها را پیدا کرده و تعلیم دادهاند.
* به واسطه این مدرسه سریالسازی که گفتید، آن توازن در دستمزد هم به وجود میآید؟
بله اما در درازمدت. این که شما میگویید راه، راه اینطوری نیست که فردا صبح اتفاق درستی بیفتد؛ چون هیچکس حاضر نیست که از حق خودش بگذرد و بازیگر بگوید حقم است. من هم نمیگویم حقش نیست، توضیح دادم گفتم آنها توانستند حقشان را بگیرند از اختلاف قیمتهایی که بوده اما عوامل نتوانستند.
* شما اشاره کردید که از تلویزیون شروع شد یعنی مقصر تلویزیون است؟
نه قیمت بازیگر بالا رفت.دنبال مقصر نگردیم، دنبال این موضوع باشیم که هرچی که شده، شده؛ در آینده چه کاری میتوان انجام داد.
* آقای لطیفی! برخی هم درباره این موضوع صحبت میکنند که 75 درصد بودجه سریالها یا برخی از فیلمها به بازیگران اختصاص پیدا میکند. آیا این موضوع را تأیید میکنید و بیکیفیتی و ضعفِ در ساختار برخی فیلمها و فیلمنامهها به همین موضوع برمیگردد یا دلیل دیگری دارد؟
نمیتوانند آدمهای گران بیاورند. آدمهای گران، افرادیاند که فرهنگ و دغدغههای فرهنگ ما را به خوبی بشناسند. ما با فرهنگِ جامعه نمیتوانیم بازی کنیم! ما میتوانیم جامعه را به سمت محبت بکشانیم، به سمت امید و خیلی از اتفاقاتِ دیگر؛ اینها در سریالسازی ما باید اتفاق بیفتد. اینکه دستوری بنویسیم قصهها و فیلمنامهها اینطور باشند مبنای خانواده باید درنظر گرفته شود؛ با این نوع رویکردها به جایی نخواهیم رسید. این را چه کسی میتواند کارشناسی کند، یک مدیر فرهنگی که تن نساییده به این مشکلاتی که من به آن اشاره میکنم یا کارگردانی که الان 60 سال است پشت دوربین است؛ کدامشان شایستهترند؟
من مثال میزنم واقعاً در سینمای کودک چه کسی بالاتر از ایرج طهماسب میتواند ممیزی کند؟ اوست که کودک را میشناسد و به تربیتش واقف است؛ میبینیم که باز با آن تنگنظریها که از آن باخبریم، سالها در حقِ کلاهقرمزی و طهماسب جفا کردند و در نهایت گفتند عطایِ این پروژه را به لقایش بخشیدیم. اما او دوباره میآید در رسانه ثابت میکند؛ باز هم دلسوز است، در پلتفرم هم که میرود همان کاری را میکند و همان دلسوزی را دارد که در تلویزیون سالها داشت.
*اجازه بدهید برگردیم به بحثِ بودجه و ماجراهای سریال «سنجرخان»؛ شما در جریانِ ساخت و توقفهای پی در پی «سنجرخان» این موضوع را مطرح کردید که مشکل بودجه دارید چون مدیران بودجه را به کارهای تلویزیونی دستِ چندم اختصاص میدهند و اهم و فیالاهم کردن در کارهایشان به چشم نمیخورد؛ شما خودتان در این باره به صورت مستقیم با مدیران وارد مذاکره شدهاید؟
اول از همه امیدوارم که خانواده مرحوم درّی که متأسفانه احساس کردند من کمی بیمهری و شاید ظلم کردم، متوجه ماجرا بشوند. روحِ آقای درّی شاد؛ من پای این کار آمدم به خاطر این که تکلیف این کارِ ارزشمند که فیلمنامهاش هم کامل نبود، روشن شود. چرا که قسمتِ آخر فیلمنامه در روزهای پایانی حیاتِ آقای درّی نگارش میشد؛ با این اوصاف من پذیرفتم و واقعیتش هم فکر میکردم این کار انجام نمیشود. آمدم با هزار و یک دلیل و این که استاندار محترم کردستان، آقای مرادنیا، آن موقع اعلام آمادگی کرده بودند؛ ما گفتیم انشاءالله این پروژه را بتوانیم با آن شأن و وجاهت پیش ببریم.
وقتی که شما کارگردان هستید و متنی را میخوانید قاعدتاً با آن چارچوب و زاویه نگاهتان در سینما و تلویزیون، کار میکنید و مطمئناً با نگاهِ مرحوم آقای درّی متفاوت خواهد بود. پس من شروع میکنم نقطه سرخط؛ از آغاز، یک فیلمنامه کامل مینویسم و من آن فیلمنامه را کار کردم. آن عزیزان فکر میکنند که من آمدم فیلمنامه پدرشان را خراب کردم؛ خیر، این طور نیست. اساساً من تمام این شخصیتها را گرفتم بر مبنای آن تحقیقاتی که خودم کردم، درام دیگری را شکل دادم. درام دیگر، فضای دیگر و اساساً این دو فیلمنامه ربطی به هم نداشتند. ایکاش مرحوم درّی زنده بودند و شاید خیلی بهتر از این کار به سرانجام میرسید. من نمیتوانستم روی آن فیلمنامه سوار شوم چون احساس میکردم به اعتقاد من آن فیلمنامه چیزهایی داشت که نه موردنظر من بود و نه مورد علاقه و نگاهم.
من نمیتوانستم جای دیگری نقش بازی کنم، کارگردان فنی هم نبودم که بیایم آن را پیاده کنم و دربیاورم. یکی از دوستان همیشه میگفت که ممکن است تو خودت فیلمنامه کارهایت را ننویسی اما همیشه کارگردانی مولف هستی و واقعیتش هم همین بوده؛ من غیر از «صاحبدلان» آن هم قسمت آخرش که مورد اختلاف من و آقای طالبزاده بود، کارهایم را مطابق با سلیقه و نگاه خودم پیش بردهام.
در «صاحبدلان» قسمت آخر را به طورکل عوض کردم اما قبلش را نه! میخواهم بگویم این اتفاق افتاد، چون مدتها دیدم که شاید به اشتباه خیلی از دوستان میگویند عزیزان خانواده مرحوم درّی از شما دلخورند و من بایستی این مطلب را میگفتم.
مسئله بعدی بحث بودجه است؛ من به دوستان در صداوسیمای استانها گفتم که با دلارِ آن روز، باید یک سوم دیگر رویِ این بودجه سریال بگذارند تا ما این کار را انجام دهیم. تازه بعد از دو سال برآورد، دو سال قبل آمدند برای ادامه این کار درنظر بگیرند چه اتفاقی افتاده و ما رفتیم در جلسه برآورد نشستیم و دیدیم فقط یک میلیارد بیشتر نمیتوانند بودجه کنند. بنابراین زیر بارِ این سریال شکستم؛ در حدی که نمیدانم واقعاً چه بگویم. آنقدر سختی کشیدم که فقط این بچه که در حال متولد شدن است، بچه زشت و بدی نباشد. همزمان میبینم که کل بودجه سریالِ «سنجرخان» برابر یک قصه یک سریال تاریخی نیست.
* پس بازیگرهای خوبی که آمدند با شما کار کردند روی رفاقت با شما آمدند؟
بله. قطع به یقین دستمزدهای اینها چیز دیگری بوده اما میخواهم بگویم از آن طرف این چه اتفاقی است که همین الان هم دوستان در تلویزیون میگویند که ما راه خاصی را باید پیدا کنیم. برای اینکه این اتفاق بتواند بودجهای بگیرد و یک طوری تمام شود. در صورتی که قهرمان ملیمان در کردستان سنندج است؛ مردم کردستان حقشان است که قهرمان ملیشان را داشته باشند. ما برای آن رفتیم تلاش کردیم؛ من طوری خودم را برای این کار به آب و آتش زدم که بعید میدانم هیچکدام از مدیران وقت این کار را کرده باشند.
من با آقای جبلی صحبت کردم محبت کردند و گفتند حل میشود. تقاضایم این بود که بتواند در سیمافیلم بیاید و برآورد درست شود. اما گفتند باید تدوین شود و بعد بیاید و من هم گفتم با چه پولی این اتفاق بیفتد؟! چه توقعی از این کار دارند، کاری که در شأن شبکه ملی پخش شود و من میگویم این سر و شکل، مقصرش شاید خود من هستم شاید نباید من روز اول میرفتم و اینطور کار را آغاز میکردم.
* وارد بحث نمایشخانگی شویم؛ با توجه به این که شما جزو اولین کارگردانهایی بودید که با «قلب یخی» وارد شبکه نمایشخانگی شدید ارزیابی شما از وضعیت کنونی نمایشخانگی چیست؟ ساختار تولید، توزیع و نظارت بر نمایشخانگی در شرایط فعلی را چگونه ارزیابی میکنید؟ به نظر شما با دست فرمانِ صداوسیمایی میشود نمایشخانگی را اداره کرد؟
یک مشکل اساسی وجود دارد، مشکل این است که اگر ضابطه حاکم شود دیگر هیچ فرقی نمیکند؛ اگر ضوابط را یکسان بگیریم به هیچ مشکلی برنمیخوریم. اما از آنجایی که این ماجرا وجود داشته که مثلاً فلان مدیر از مدیریت گروه فیلم و سریال به پخش منتقل شده، توانسته کاری را قلع و قمع کند، مدیر قبلی پخش نمیتوانست این کار را انجام دهد؛ در واقع خیلی اوقات در پخش، اصطلاحاً حسین قلیخانی میشود! یک مدیر پخش آمده تعبیرش از این بند آییننامه این است که باید این بخش را دربیاوریم، اما وقتی ضابطه وجود داشته باشد، هیچوقت اتفاق بدی نمیافتد.
ممیزیهای زمان حضرت امام(ره) را با الان مقایسه کنید! چرا اینقدر بیشتر شده؟
اینکه میگویید دستفرمانِ تلویزیون؛ در خود دست فرمان تلویزیون هم ضابطهای وجود ندارد و هر سال تغییر میکند؛ شما ممیزیهای 15 سال قبل را با الان مقایسه کنید، چرا باید بیشتر شده باشد؟. ممیزیهای زمان حضرت امام(ره) را با الان مقایسه کنید چرا اینقدر بیشتر شده؟ چه چیزی را میخواهیم ثابت کنیم. مشکل اساسی ما این است که مشکل محتوایی فیلم را رها میکنیم، حواسمان نیست که این فیلم با جامعه چه کار میکند. به ظواهرش نگاه میکنیم در رسانه خانگی آن قدر مو بیرون است در تلویزیون اینقدر بسته و یا نکاتِ دیگر؛ اما واقعاً محتوا از همهچیز مهمتر است.
ما در تلویزیون هم محتوای بد داریم که تأثیر منفی روی جامعه میگذارد و اشتباه مدیری است که این را تصویرگری کرده اما پخش میشود و تأثیر منفی روی جامعه دارد. بنابراین بحثم سرِ این نکته است اگر دلمان برای جامعه میسوزد و میخواهیم کارشناسی کنیم که همانِ مسیر گروهی آکادمی بزرگ سریالسازی اتفاق بیفتد، تأثیرات آن را در 7 سال آینده خواهید دید. نمیتوان هرکاری ساخت که جذابیت نداشته باشد و اگر در آن اخلاق هم مطرح کنید، به چه کار میآید؟
اما اگر محتواشناس باشیم و بدانیم این محتوا با جامعه چه میکند، مشکل حل میشود. اصلاً ربطی ندارد که این سمت باشیم و یا آن سمت؛ بایستی دست به دست هم بدهیم و کنسرسیومی برای هم باشیم و فضایی را غیر از مبنایِ پولی و سرمایهای طراحی کنیم. بیشتر مبنا و اصولمان در دایره دلسوزی برای جامعه باشد. الان چه در سینما و چه نمایشخانگی مبنا پول شده و سودی میبرند؛ چون در فضایِ سریالهای خانگی میزان مشترکین بالاتر هم هست و تلویزیون هم شاید این تصور را دارد که آنها چرا جلو میروند.
من میگویم آنها هم جلو نمیروند؛ چه کسی میگوید آنها جلو میروند؛ گویی تأثیر اصلی محتوایی یک پروژه مدنظر ما نیست. من میگویم باید ببینیم با این قصه چقدر به جامعه داریم در درازمدت لطمه میزنیم یا در درازمدت این را به سمتی میبریم که جامعه سود ببرد. ما الان تخمِ امیدکاشتن در خیلی از کارهای رسانه خانگی را شاهدیم که شاید در تلویزیون نباشد. یعنی در درازمدت، من الان هیچکدام از این کارها را فرصت نکردم کامل پیگیری کنم اما وقتی به سریالِ «یاغی» محمد کارت نگاه میکنم نمیدانم در انتها به کجا میرسد اما همین امیدی که برای یک نفر از زمین خاکی برای قهرمانی جهان ایجاد میکند بسیار نکته خوبی است شاید همان تأثیرات منفی هم داشته باشد اما نقاط مثبت آن به نقاط منفیاش میچربد.
یا یک زمانی فیلمهای بروسلی یا راکی در ایران به نمایش درمیآمد همین جوانها میرفتند به سمت سالنهای کاراته و بوکس و ... شاید «یاغی» یکسری را به سمت کشتی بکشاند، باید به تأثیرات این نوع آثار و کارها فکر کنیم. مثلاً در کار تلویزیونی میبینیم مردی دو زن دارد و همه به هم بیاعتماد میشوند؛ این اتفاق تأثیرات منفی روی اعتمادِ خانوادهها میگذارد. حتی اگر راهکار هم نشان دهد بدبینی را به دنبال خودش دارد. در مجموع، به لحاظ روانشناختی خیلی از کارهای تلویزیونی تأثیر منفی دارند.
* پس «ساترا» بیشتر به ظاهر توجه میکند تا محتوا و نظرتان این است که اگر الان ساترا و یا نهاد دیگری میخواهد نظارت کند سراغ محتوا برود؟
بله. وظیفه من نیست که بگویم ساترا بیاید کنترل کامل کند یا ارشاد. برخی از همکاران من میگویند که مبارزه کنیم، چه مبارزهای؟ من میگویم من زمانی مبارزه میکنم که محتوا در هر دو جا درست شود؛ وقتی محتوا در آنجا غلط است اینجا هم کامل نیست. من از چه دفاع کنم، من میبینم اینطرف هم ایراد دارد آنطرف هم ایراد دارد. بنابراین میگویم به من ربطی ندارد. اما این نکته به عنوان ایرانی به من ربط دارد که میگویم محتوایی را که برای یک بچه 13-14 ساله یا یک مرد 50 ساله میسازید مراقب باشید که این محتوا جامعه را به کدام سمت میبرد.