خبر شوکهکننده؛ افشاگری جنجالی خانم بازیگر معروف از فساد در سینما!/ صدای «سحر قریشی» هم درآمد و از ماجرای دفتر رفتن خود گفت+جزییات
چیزهایی عجیبی تا کنون شنیدهام و سر صحنه میبینم. متاسفانه بسیاری از بانوان علاقهمند به بازیگری هیچ موقع به این دفاتر نمیرسند و اگر برسند به دفاتری خواهند رسید که دفتر نیست.
به گزارش منیبان؛ به نقل از رکنا، سحر قریشی از بازیگران سینما و تلوزیون است سحر قریشی با بازی در سریال دلنوازان به شهرت رسید سحر قریشی متولد دهه60 است سحر قریشی در فضای مجازی حواشی زیادی دارد. سحر قریشی از فساد در سینما سخن گفت.
در گزارشهای متنوع و فراوانی بسیاری از بازیگران زن و مرد در سینما پرده از ابعاد جدی و بزرگ فساد در سینما برداشتهاند و دامنه این افشاگریها در حوزه سینما همچنان ادامه دارد.
سحر قریشی روایت شفاهی جالبی را از هتک حرمت و تعرضهای غافلگیرانه عوامل سینما مطرح کرد.
روایت سحر قریشی از فساد در سینما
من به خاطردوران ممنوع الفعالیتی دائما تهدید میشدم که اگر بخواهی در سینما کار کنی فلان و… اگر وارد فلان پروژه نشوی نمیگذاریم کار کنیم. تا اینکه یک دفتر سینمایی به اسم یک کارگردان سینمایی معروف مرا خواستند که من باب آشنایی با ایشان را نداشتم ولی از نظر جایگاه ایشان را میشناختم.
گفتند رانندهای را دنبال شما میفرستیم تشریف بیاورید دفتر. این اتفاق برای بسیاری از بچههایی که علاقهمند به بازیگری هستند افتاده است. چیزهایی عجیبی تا کنون شنیدهام و سر صحنه میبینم.
متاسفانه بسیاری از بانوان علاقهمند به بازیگری هیچ موقع به این دفاتر نمیرسند و اگر برسند به دفاتری خواهند رسید که دفتر نیست و این اتفاق برای من سحر قریشی افتاد.
به احترام آن فیلمساز، با ذوق و هیجان روز جمعه قبول کردم به دفتر آن کارگردان معروف بروم. تلفنی به من گفتند که برای تو ماشین خواهیم فرستاد.
راننده تاکسی باوجدان
ماشین (تاکسی سمند) دنبال آمدم و من سوار ماشین شدم. وارد مسیر شدیم و با راننده صحبت میکردم و متوجه شدم ایشان راننده آقای کارگردان معروف هستند چون شروع به خاطره تعریف کردن کرد و خاطرههایی که ایشان تعریف میکرد بخشهایی از آن را توسط همکاران دیگر شنیده بودم.
رسیدیم به دفتر راننده گفتند که همین پلاک است و به ایشان گفتم میشود بایستید. چون جایی که مرا برده بود خیلی خلوت بود. ایشان موافقت کردند و من پیاده شدم و هرچه زنگ دفتر را میزدم کسی در را باز نمیکرد.
شانسی که من آوردم این بود که کسی در را باز نکرد. مثل اینکه پشیمان شده بود و نمیدانم در اون شرایط فقط خدا به من رحم کرد. هی زنگ زدم و به راننده گفتم در دفتر را باز نمیکنند.
بعد گفتم که خود ایشان هم زنگ بزنند اما باز هم در را باز نکردند و بعد متوجه شدم آنجایی که من رفتم اصلا دفتر این کارگردان سرشناس نبود.
چون خیلی شناخت از موقعیت دفاتر نداشتم نمیدانستم که اینجا دفتر آن کارگردان مطرح نیست. آنجا دفتر نبود و در هم روی من چون راننده ایستاده بود باز نشد و من هم برگشتم اما یک حال خیلی منقلبی و بدی داشتم.