ستایشی برای «بر خورشید هم برف نشست»

یادداشت| پریسا عبادی

ستایشی برای «بر خورشید هم برف نشست»
پیشنهاد ویژه

به گزارش منیبان؛ برف تنهایی و تنهاماندگی آهسته آهسته بر وجود ما می‌بارد. نوای زیبا و ظریف این لحظه‌ی باشکوه عمق تنهای وجود ما را نوازش می‌کند و غرق در لذت موسیقی و بارش آهسته‌ی برف بر جان‌مان می‌شویم. در این دنیا سرشاریم از سرمای تنهایی و گرمای خورشیدی که گویی سرما به جان آن هم رخنه کرده‌. این برف سپیدی که روی خلوت ما نشسته تا کجا سر باز ایستادن ندارد؟ ما مدام از خودپرسان، غرق در این تنهایی سیاه و سپید و سردیم. نوای موسیقی مدام در درون ما جاری‌ست و ریزش برف سپید روی عمق سیاه ما رقص جنون‌انگیز تنهاماندگی را به بار می‌آورد. گویی سر باز ایستادن ندارد این برف سیاه. ما قدم زنان و رقصان با نبودن‌ها، هم‌نوا و همصدا با موسیقی، فریاد و بانگ تنهایی را سر می‌دهیم و به سمت روزنه‌ی امیدی در حرکتیم غافل از اینکه نمیدانیم در این دنیای بی‌همگان، بر خورشید هم برف نشسته است...

ستایش من‌ از آن کسی است که وجود ما را با تنهایی خود به آشتی عمیقی رساند گویی از دل تاریخ برآمده و بیرون از هر لحظه و آنی و در نیستی مطلق و در جایی که کلمات از معنا تهی می‌شوند افق‌های معنادار تنهایی را با نوای زیبایی در شبی سپید به ما نشان می‌دهد. خالق این لحظه‌های ناب ما را به سرزمینی دیگر می‌برد. جایی که در آن تمام یادهای ما را بادها با خود می‌برند و از ما جز رویایی به جا نمی‌ماند. این موهبت، این موسیقی، این نواهای ماندگار که از انبوه‌ترین و خالص‌ترین احساسات آدمی سخن می‌گوید بسان نیایشی لحظه به لحظه جان خسته و مشتاق و سرد ما را در آغوش خود می‌گیرد. طنین دلنشین آواهای آن هر خمیده‌روحی را تا اوج مرگ می‌رقصاند و از دل تاریکی‌ها به اوج آسمان و به آغوش سرد خورشید می‌رساند. 

در این ضیافت ناب موسیقایی، انسان با نبودن‌ها و تنهایی‌ها و تنهاشدگی‌ها اخت می‌گیرد و از آن شعری عاشقانه می‌سازد. شعری در تایید تنهایی انسان آن هم در زمستانی که مرگ هم پایانی بر آن نیست. زمستان درونی ما اینک یار و یاوری از جنس موسیقی دارد که در ژرفای خشکیده از خزان ما، در آواری از خلا و تنهایی سخن از عشق و هستی می‌کند. ما پنجه در پنجه با سیاهی، تسلیم زمستان درونی‌مان می‌شویم و ستایش‌مان را از آن کسی می‌دانیم که جان سردمان را یک شکر می‌خنداند و رقص ما به سمت تنهایی را شیرین‌تر می‌کند. 

ستایش من از آن خالق《بر خورشید هم برف نشست》. او که جان و جهان و روح ما را به اوج موسیقی و نور رساند. 

پریسا عبادی


ت ت
کدخبر: 119740 تاریخ انتشار
در رسانه های دیگر بخوانید
ارسال نظر

پربیننده‌ترین