- آرشیو اخبار 1
- اجتماعی 2
داماد بدشانش شب حجله فهمید عروس، مرد است!+جزئیات
تازه دامادی که 3 روز بعد از عروسی به دادگاه خانواده رفته بود ادعای عجیبی کرد.
به گزارش منیبان؛ این مرد می گوید فریب در ازدواج بوده و مهریه هم نباید پرداخت کند.
داماد به اندازه ای اصرار دارد از عروس خانم طلاق بگیرد که از همه هزینه های مراسم عروسی و خریدها چشم پوشی کرده است.
اصرار مادرانه
سعید 35 ساله است او مدیر یک شرکت تجاری بوده و بخاطر تحصیل تا دوره دکترا و فعالیت شرکتش هنوز ازدواج نکرده بود تا اینکه مادرش اصرار کرد او را سروسامان بدهد.
سعید در این خصوص می گوید: مادرم می خواست دامادی تک فرزند خودش را ببیند و من نمی خواستم او را پشیمان کنم چرا که همه پیشرفتم را مدیون محبت های مادرم پس از مرگ پدرم بودم.
مادر سعید در یکی از میهمانی ها که برخی از آشنایان دور هم حضور داشتند با دیدن دختری به نام آرزو با خانواده او قرار گذاشت تا پسرش و دخترجوان را با هم آشنا کنند و اگر آنها با هم کنار آمدند ازدواج سر بگیرد.
سعید یک روز از مادرش شنید باید شام را به رستورانی بروند مادر تاکید داشت پسرش مثل همیشه شیک بپوشد و دسته گلی هم بخرد.
نخستین قرار
آن شب وقتی سعید و مادرش در میز رزرو شده رستوران نشستند دقایقی نگذشته بود که مادر و دختری جوان هم میهمانشان شدند و سعید برای اولین بار آرزو را دید.
سعید می گوید:آرزو دختری زیبا و خیلی شیک پوش بود همان ابتدا فهمیدم دانشجوی فوق لیسانس رشته معماری است خانواده اش هم باکلاس بودند خودش بسیار مودبانه حرف می زد.
سعید و آرزو ساعتی در میز دونفره دیگری با هم حرف زدند تا اینکه قرار شد دوروزی فکر کنند و بعد تصمیم بگیرند.
نامزدی
دو روز بعد مادر سعید در تماس با مادر آرزو اعلام کرد که می خواهند خواستگاری بروند و اگر نظر آرزو مثبت است این قرار مدارها گذاشته شوند.
سعید می گوید:عاشق آرزو نشده بودم اما می دیدم دختری جالب و دوست داشتنی است بخاطر همین وقتی مادرم نظرم را پرسید جواب مثبت دادم و وقتی شنیدم آرزو هم از من خوشش آمده خوشحال شدم و به خواستگاری رفتیم.
دوره امتحانات آرزو بود و قرار شد سعید و آرزو نامزد شوند و بعد از 6 ماه با هم خانه یکی شوند.
رازی در شب عروسی
روزهای خوبی بود آنها از هر ساعت و دقیقه استفاده می کردند همدیگر را ببینند تا اینکه جشن عروسی برپا شد و عروس و داماد پس از رفتن میهمانان به خانه بخت رفتند.
سعید می گوید: از انتخابم راضی بودم شک نداشتم من و آرزو خوشبخت خواهیم شد وقتی به خانه رسیدیم خسته بودیم و نای راه رفتن نداشتیم بخاطر همین تصمیم گرفتیم زود بخوابیم چون فردایش مراسم پاتختی بود متاسفانه در شب حجله رازی را فهمیدم که فاجعه بود آرزو و خانواده اش من را فریب داده بودند آرزو برخلاف ظاهرش کاملا مرد بود او حس زنانه و حتی نگاه زنانه داشت بطوریکه من در دوران نامزدی آن را نفهمیدم اما او خلقیات مردانه داشت حتی گاهی صدایش تغییر می کرد و کلفت می شد خیلی به هم ریختم فقط به احترام آرزو آبروریزی راه نینداختم صبح که شد من سراغ پدرم رفتم مادرم درگیر مراسم پاتختی بود ما نزد پدر آرزو رفتیم او باور نمی کرد تا اینکه مادر آرزو را از مجلس پاتختی بیرون کشید و موضوع را جویا شد و فهمیدیم این زن می دانسته و این راز را پنهان کرده است.
شکایت در دادگاه
سعید دیگر چاره ای نداشت 3 روز تحمل کرد تا آبروداری شود پدر آرزو قسم داده بود تا میهمان های شهرستانی شان بروند و تصمیم گرفته شود آرزو هم قبول کرده بود مشکل به نفع سعید حل شود.
سعید وقتی در دادگاه خانواده یک – ونک – تهران روبروی قاضی ایستاد گفت: یک کابوس است برای من که تازه داماد هستم هنوز تصور می کنم خواب بودم اما یک واقعیت تلخ است عروس من مرد از آب درآمد و همه وجودم را نابود کرد.
تازه داماد که نمی توانست جلوی گریه اش را بگیرد گفت: هزینه ها به کنار با آبرویم چه کنم هم باید آبروی خودم حفظ شود هم آبروی آرزو خانواده این دختر قول دادند عمل جراحی کنند تا آرزو کاملا زن شود اما من نمی توانم شاید اگر قبلا عمل می کرد و بعد با من ازدواج می کرد مشکلی پیش نمی آمد اما حالا دیگر حتی نمی توانم به دوران نامزدی مان هم فکر کنم خیلی داغون شدم و تنها راه نجاتم طلاق است و خواهش می کنم خیلی سریع این کار صورت گیرد تا من افسرده نشوم.
سعید گفت: آرزو حاضر نیست طلاق بگیرد و مرتب قول می دهد جراحی کند اما من بخاطر فریب در ازدواج و تاثیر بد روحی آن به روانم خواستار جدایی هستم.