به گزارش منیبان، روزنامه ایران نوشت: «روابط و سبک زندگی خیلی از ما در یک سال گذشته و به شکلی ناخواسته تغییر کرد و شاید این تغییر سالهای سال ادامه داشته باشد.» این را زینب میگوید. او روزنامه نگار است و در راه رفتن به روزنامه میبینمش. میگوید این یک سال کار و زندگیاش درهم آمیخته شد: «از همان روزهای اول شیوع کرونا زندگی خانواده سه نفره ما دستخوش تغییر شد. زندگی ما همیشه با میهمانی رفتن و سفر و دیدن خانوادهها همراه بود، اما یک سالی است سفر نرفتهایم و دخترم تجربه میهمانی ندارد. همه ارتباطات و روابط ما قطع شده. خانواده من شمال زندگی میکنند و از روزهای اول که شهرهای شمال در وضعیت قرمز قرار گرفت دیگر برای سر زدن نرفتیم و من هنوز خانوادهام را ندیدهام».
در کنار تغییر در روابط، شکل کار نیز تغییر کرد؛ دورکاری شکل جدیدی از کار بود که شاید تا یک سال قبل، کمتر کسی آن را تجربه کرده بود. زینب با اشاره به این تجربه و آسیبهای آن میگوید: «حوزه کار من دیپلماسی است و در یک سال گذشته کمتر در محل کارم بودهام و بیشتر اوقات گزارشها و خبرها را در خانه پیگیری کردهام.
با این همه در خانه زمان بیشتری را برای کار سپری میکنم و این آسیب زیادی وارد میکند. در خانه باید دائم اخبار را پیگیری و با همکارانم در مورد مسائل مختلف صحبت میکنم. این شکل کار و درهم ریختگی بین کار و زندگی روی بچه هم تأثیر گذاشته؛ دیروز صبح دخترم موقع
بازی با عروسکها بارها اسم
سخنگوی وزارت امور خارجه یا ترامپ و بایدن را میآورد. شاید در نگاه اول شوخی جذاب و خندهداری باشد، اما در نگاه عمیقتر اصلاً خوب نیست. زندگی کودکانه چیز دیگری است. کودک باید در حس و حال لطیف خودش باقی بماند. نباید مثل بزرگترها مجبور باشد اتفاقات بزرگتری را تجربه کند.
علاوه بر آن نشستن طولانی مدت پشت
لپ تاپ و صحبتهای طولانی با
موبایل خسته کننده میشود. البته نباید فراموش کنیم در تهران همیشه با ژانر خاصی از زندگی همراه هستیم. ترافیک،
آلودگی هوا و کلافگی که با دورکاری حداقل از این
مشکلات دور هستیم. اما به عقیده من مهمترین تغییر زندگی ما کمرنگ شدن احساسات انسانی است. میهمانی و دورهمیها باعث میشود مردم دوستی و مهربانیشان را به هم نشان بدهند، ولی در این یک سال فرصت بروز این احساسات از بین رفت و بچهها نتوانستند این چیزها را تجربه کنند. برای دختر من که وارد پنج سالگی میشود دنیا خیلی جای جدی و عبوسی است».
روابط و شکل زندگی منیژه هم در این یک سال تغییر زیادی داشته است. حذف وعده ناهار یکی از این تغییرات است که شاید برای همیشه ادامه پیدا کند. دو
ماسک سه لایه و پارچهای را روی هم زده و منتظر رسیدن
تاکسی اینترنتی است. سالهاست در
روابط عمومی یکی از دانشگاههای تهران کار میکند. میگوید هیچ وقت فکر نمیکرد زندگی عادیاش این گونه دستخوش تغییر شود: «هر روز صبح کنار همکارانم صبحانه میخوردم و از بودن کنار هم لذت میبردیم، اما یک سالی هست که از این دورهمی خبری نیست و هر کسی در خلوت خودش
صبحانه میخورد.
شاید بعد از کرونا هم دیگر مثل سابق دورهم جمع نشویم. همین شرایط باعث شد تا وعده ناهار را حذف کنم. مطمئناً این عادت و تغییر در سبک زندگی بعد از کرونا هم ادامه پیدا میکند. از یک سال قبل در جلسات کاری چیزی نمیخورم و میهمانی رفتن و میهمانی دادن را هم فراموش کردهام. از اسفند پارسال تا امروز از لوازم آرایش هم استفاده نمیکنم. همین به خودی خود، تغییر بزرگی در سبک زندگی ما
زنان است».
از پلههای
مترو ۱۵ خرداد نفس زنان بالا میآید. اینجا مردم با تصور اینکه ماسک میتواند آنها را برابر کرونا کاملاً ایمن کند مشغول خرید
شب عید هستند. محمد در بازار پارچه فروشها حجره دارد و این روزها هم مشغول حساب و کتاب آخر سال است. میگوید زندگی و کار ما جماعت کاسب در این یک سال تغییرات زیادی داشت: «تا قبل از کرونا نزدیک
عید نوروز بازار ما رونق داشت و مردم پارچه میخریدند و خانه را نونوار میکردند. همین خرید تأثیر زیادی در روحیه مردم بخصوص زنان دارد. از طرف دیگر میهمانی رفتن و جشن گرفتن در این یک سال تقریباً به صفر رسیده و وقتی میهمانی نباشد کسی تمایلی به خرید لباس و پارچه ندارد. از سوی دیگر، آنلاین شدن کلاس دانشآموزان نیز یکی از تغییرات مهم در سبک زندگی کسانی شد که فرزند دانشآموز دارند. چیزی که تا قبل از کرونا هیچ وقت تجربه نکرده بودیم. هنوز هم باور نمیکنم هشت ماه است مدارس تعطیل شده و بچهها در خانه و با گوشی موبایل درس میخوانند. کنار آمدن با این سبک زندگی سخت و دشوار است. جبر کرونا باعث شد تا به جای زندگی کردن فقط به زنده ماندن فکر کنیم».
مریم را جلوی ویترین یکی از مغازهها میبینم. لباسهای تن مانکن را تماشا میکند، ولی انگار قصد خرید ندارد. وقتی از او درباره تغییر در سبک زندگیاش میپرسم میگوید زندگی من یکی که خراب شد. او کارمند
شهرداری است. میگوید وسواس فکری پیدا کرده و اگر از کرونا جان سالم به در ببرد، وسواس فکری او را مثل خیلیهای دیگر از پا میاندازد: «بعد از کرونا خیلیها باید به روانشناس و روانپزشک مراجعه کنند. زندگی من یکی که زیر و رو شد. تا قبل از کرونا هیچ وقت مواد بستهبندی را نمیشستم، اما الان هرچه میخرم تا درست و حسابی شست و شو ندهم، باز نمیکنم. همین چند روز قبل که اعلام کردند
ویروس کرونا از سطوح سرایت نمیکند برای خودم پفک خریدم و تصمیم گرفتم بدون شست و شو بخورم، اما نشد؛ عذاب وجدان و وسواس فکری اجازه نداد. خیلیها مثل من هستند و دچار وسواس فکری شدهاند. این شرایط در محیط خانه بدتر است.
باید به روانشناس مراجعه کنیم تا روح و روان ما را درست کند. این تغییر در نوع ارتباطات هم اثرگذار بوده. نزدیکترین دوستم را چند ماه است ندیدهام و دوستیها دیگر مثل گذشته گرم نیست. همه ارتباطات با اقوام محدود به مکالمه تلفنی شده و صداوسیما هم هر روز بیشتر ما را میترساند. تصور میکنیم همه کسانی که اطراف ما هستند کرونا دارند و ۷۲ ساعت دیگر از پا درمیآییم. این نوع زندگی واقعاً آزاردهنده است و بعد از کرونا به نظر من شاهد افزایش بیماریهای روان خواهیم بود».
کرونا امکان آشنایی با آدمهای جدید و کسب تجربه در فضاهای جدید را از ما گرفت و باعث شد زندگی برای خیلیها تکراری و کسالت آور باشد. رومینا دانشجوی
کارشناسی ارشد علوم سیاسی است. او چند کتاب خریده و محکم در دست گرفته است. میگوید: «تغییر در سبک زندگی را براحتی میتوانیم در زندگی خودمان و اطرافیانمان حس کنیم. از شست و شوی زیاد بگیر تا ماسک و مواد ضدعفونی و دور شدن آدمها از یکدیگر. مهمترین خصلت سبک زندگی جدید دور شدن آدمها از یکدیگر است. در این یک سال خبری از میهمانی و جشن نبود و خیلیها ترجیح دادند لباس مناسب خانه بخرند و قید لباس میهمانی را بزنند.
عزیزتر از
پدر و مادر وجود ندارد، اما در این یک سال آنها را اندازه ۱۰ دقیقه، آن هم با فاصله دیدهام و همچنان با
تلفن جویای حالشان میشوم. شاید اسفند سال گذشته امید داشتیم کرونا با گرم شدن هوا از بین برود و دوباره به زندگی عادی برگردیم، اما این طور نشد. سینما، باشگاه ورزشی، رستوران و خیلی از مراکز تفریحی تعطیل شد، حتی کلاس زبان هم آنلاین برگزار میشود. حضور در این کلاس فرصتی بود تا با نسل جوانتر از خودم و افکار آنها آشنا شوم، اما در کلاسهای آنلاین این شرایط وجود ندارد.
کرونا باعث شد از کسب تجربههای جدید دور بمانیم. من اهل
تئاتر هستم و همیشه نمایشهای جدید را از نزدیک میدیدم و تا مدتها حس خوبی داشتم، اما یک سالی هست هیچ نمایشی ندیدهام. تغییر سبک زندگی در نوع انتخاب و خرید لباس هم ملموس است. الان دیگر شاید کمتر دختری پیدا کنید کفش پاشنه بلند بخرد، چون وقتی میهمانی نمیرویم نیازی به
کفش پاشنه بلند هم نداریم. خیلی از همسن و سالهای من ترجیح میدهند لباس مناسب برای داخل خانه بخرند تا حداقل روحیهشان در زمانهای طولانی در خانه ماندن بهتر شود».