رفتار بی‌شرمانه اسرائیل با دختر فلسطینی!

این سازمان حقوقی اعلام کرد، این کودک فلسطینی در بحبوحه تبادل آتش میان سربازان اسرائیلی و فلسطینیان به صورت گسترده، به مدت دو ساعت به عنوان سپر انسانی استفاده شد.

عهد مرعب به سازمان مذکور گفت: در حدود ساعت شش صبح آن روز با صدای انفجارهای مهیب در نزدیکی منزلمان از خواب بیدار شدیم، شخصی با صدای بلند گفت "محمود خودت را تسلیم کن" آن زمان متوجه شدم که نیروهای ارتش اسرائیل منزل ما را به منظور بازداشت محمود، برادر بیست ساله‌ام، محاصره کرده‌اند.

وی در ادامه افزود: پس از آن، یکی از سربازان اسرائیلی از همه ما خواست که از خانه خارج شویم، من به همراه پدر، مادر و دو برادرم از خانه خارج شدیم اما برادرم محمود در داخل خانه ماند، بعد از خارج شدن از خانه هیچکدام از سربازان اسرائیلی و یا خودروهای نظامیشان را ندیدیم اما یکی از سربازان اسرائیلی با صدای بلند از ما خواست که حرکت کنیم و وارد حیاط یکی از خانه‌های رو به روی منزلمان شویم و ما نیز این کار را کردیم.

این دختر فلسطینی همچنین اظهار داشت: به محض ورودمان، یکی از سربازان اسرائیلی شروع به تفتیش و بازرسی ما کرد و به دستان پدرم دستبند زد. پس از آن یکی از سربازان از من و مادرم خواست که تا انتهای خیابان منتهی به منزلمان که حدود ۱۰۰ متر بود به همراه آنها برویم، وقتی که رسیدیم یک دستگاه جیپ نظامی اسرائیلی آنجا توقف کرده بود و سربازان از ما خواستند که در مقابل یکی از منازل نزدیک، روی زمین بنشینیم.

مرعب همچنین تصریح کرد: پس از حدود نیم ساعت یک جیپ نظامی دیگر وارد این مکان شد و سربازان اسرائیلی مادرم را به داخل خودرو بردند و من میان سربازان رژیم اشغالگر تنها ماندم و خیلی ترسیده بودم.

وی ادامه داد، حدود ساعت هشت صبح تیراندازی گسترده‌ای میان افرادی مسلح به سمت خودروی نظامی انجام شد، یک از سربازان اسرائیلی به سرعت دست من را گرفت و از من خواست در مقابل خودرویی که در معرض تیراندازی قرار گرفته بود، بایستم و پس از آن همگی‌شان داخل خودرو رفتند.

این دختر فلسطینی همچنین گفت: گلوله از بالای سر من رد می‌شد، از یکی از سربازان خواستم از این مکان دور شوم اما یکی از آنها به زبان عربی از داخل جیپ گفت، همان جا بنشین و تکان نخور، تو تروریست هستی، همینجا بمان تا با برادرت محمود وداع کنی.

وی همچنین اظهار داشت: سعی کردم سرم را به خاطر شلیک گلوله پایین بیاورم اما یکی از سربازان فریاد زد، سرت را بالا نگه دارو پایین نیاور. پس از گذشت حدود دو ساعت از ایستادنم در مقابل جیپ این مکان را ترک کردم و به سمت یک درخت رفتم و بر روی زمین نشستم. یکی از سربازان از پنجره جیپ فریاد زد و از من خواست به جای خود برگردم اما من به او پاسخی ندادم.