ماجرا از این قرار است که ۱۰ سال قبل زوج جوانی به دلایلی از هم جدا میشوند. آنها فرزند پسر خردسالی داشتندکه طبق توافق بین خودشان باید پیش پدر بزرگش میماند تا از آب و گل درآید، اما داستان آنطور که باید پیش نرفت و مسیر زندگی کودک عوض شد.
او که سال ها به من ابراز علاقه می کرد، اکنون در دانشگاه با دختر دیگری آشنا شده است که قصد ازدواج با او را دارد اما آن دختر که متوجه علاقه و رابطه عاشقانه من و پسرخاله ام شده بود، با یک نقشه شیطانی و وحشتناک دست به کاری زد که ...
روستای کوچکی در لهستان وجود دارد که به هرکسی که در آنجا پسر به دنیا بیاورد جایزه ای ویژه اهدا می کند
پدرها دو دسته هستند ، یا اصلا به تکالیف و درس فرزندشان توجه نمیکنند یا به قدری به این مسئله جدی توجه می کنند که سکته کرده و راهی بیمارستان می شوند.
زن جوان که روزی برای همیشه از شهر خود ناپدید شده بود، بعد از سالها راز مادر و پسری اش را با فرزند خود درمیان گذاشت!
پسر جوان که عاشق و دلسوخته ی نامزدش بود برای اثبات عشق به او تصمیمی گرفت که در نهایت موجب بازداشت و دردسر برای هر دوی آنها شد.
«قاتل برادر ناتنیام است. مادرم بهدلیل اینکه پسرش گیر نیفتد خودش قتل را گردن گرفته است.» این ادعای تازه دختری نوجوان در پرونده قتل پسری است که جسدش مدتی قبل داخل یک گونی پیدا شد.
معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران تهران بزرگ از بازداشت سه فرزند خبر داد که با همکاری یکدیگر پدرشان را ربوده بودند.
هیچ پدر و مادری طاقت دیدن بیماری فرزندش را ندارد و هر کاری می کند تا فرزندش سلامت باشد مانند این پدر دلسوزی که برای بهبودی پسر بیمارش اینگونه تلاش می کند.
سوالی که درباره ماجرای قتل غزل حیدری پیش میآید این است که چرا مردها به خودشان اجازه می دهند که دختر یا همسر خود را بکشند؟