عاقبت تلخ رابطه نامشروع داماد و خواهر زن+جزئیات شرم آور

مردی که وارد رابطه بی شرمانه با خواهرزنش شده بود در انتها حتی حاضر شد زنش را طلاق دهد تا به رابطه با خواهر زن ادامه دهد. همیشه حسرت محبت های‌ دامادمان به خواهرم داشتم. تمام تلاشم را برای جدایی این دو نفر انجام دادم و خودم با او رابطه برقرار کردم. اکنون عاقبت جدایی داماد از خواهر را بخوانید .

عاقبت تلخ رابطه نامشروع داماد و خواهر زن+جزئیات شرم آور
پیشنهاد ویژه

به گزارش منیبان؛ پدرم وضع مالی خوبی نداشت، مشروب غذای هر روز او شده بود. وقتی مشروب می خورد دیگر حال خودش را نمی فهمید.من و دو خواهر کوچکترم سعی میکردیم جلوی چشمش نباشیم، دیگر این وضع برای مان عادی شده بود، محبت پدر و مادر برایمان معنایی نداشت، چون آن را لمس نکرده بودیم ولی در بیرون از منزل اگر کسی کوچک‌ ترین نگاه محبت آمیزی به ما می کرد با تمام وجود آن را می پذیرفتیم.

مدتی بود متوجه شدم خواهر کوچکترم دلبسته پسری شده و تمام دنیای خواهرم با ان پسر شکل گرفته بود، وقتی از او و محبت هایش صحبت می کرد به او غبطه می خوردم.یک روز خواهرم را با آن پسر در خیابان دیدم ؛ از همان لحظه جرقه حسادت نسبت به خواهرم در من شعله ور شد انگار مهر ان پسر بدجوری به دل من نشسته بود و هر روز سعی می کردم وقتی خواهرم با امیر بیرون می‌رود من هم با ان ها باشم اینقدر به خواهرم حسادت میکردم که گاهی جلوی امیر باهم دعوای شدید می کردیم.

مدتی گذشت و امیر از زهره خواستگاری کرد و قرار شد که باهم ازدواج کنند ولی از آنجاییکه من امیر را دوست داشتم اینقدر به خواهرم حسادت می کردم که خواهرم از او جدا شد.من هم که منتظر چنین فرصتی بودم به صورت پنهانی با امیر رابطه دوستی خود را ادامه دادم و این را هم می‌دانستم که زهره چقدر امیر را دوست دارد و به خاطر جداییشان و اینکه بلایی که امیر سر او آورده بود و به خاطر نداشتن یک پشتیبان محکم مثل پدر ومادرنتوانسته بود از او شکایت کند ؛ دچار افسردگی شدید شده بود.این دوستی من با امیر چند ماهی ادامه داشت بدون اینکه خواهرم اطلاع داشته باشد،تااینکه یک روز متوجه این قضیه شد از آنجایی که خودش قربانی امیر بود درگیری سختی بین ما بوجود آمد خواهرم قضیه را به مادرم گفت ولی مادرم دیگر کاری از دستش برنمی آمد.

صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم خیلی کلافه بودم ؛ انگار تازه متوجه اشتباهم شده بودمبه خودم گفتم وقتی خواهرم به خانه آمد از او معذرت خواهی می‌کنم ؛ که یکدفعه زنگ تلفن خانه رشته افکارم را پاره کرد و به سمت تلفن دویدم .یکی پشت تلفن داد می زد خودتون رو سریع برسونید کارگاه، خواهرتون در یکی از اتاق های‌ کارگاه با خوردن قرص خودکشی کرده است.

پدرم که توی این دنیا نبود با مادرم شتابان به سمت کارگاه رفتیم و جسم بی جان زهره که به نوعی نان آور خانه بود را روی زمین دیدم انگار دنیا روی سرم خراب شده بود دیگر حال خودم را نفهیمدم ….دختر که از کرده خود پشیمان بود مدام در اتاق مشاوره یکی از کلانتری های‌ اصفهان میگفت:من می‌خواستم از زهره معذرت خواهی کنم !ولی حسادت های‌ من زندگی او را پرپر کرد ….


ت ت
کدخبر: 242929 تاریخ انتشار
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    در رسانه های دیگر بخوانید
    ارسال نظر

    پربیننده‌ترین
    اخبار روز سایر رسانه ها