مرز اعتیاد به کار و سختکوشی کجاست
اعتیاد به کار که از آن به اعتیاد شغلی هم یاد میشود، در زمره اعتیادهای رفتاری دستهبندی میشود که شبیه دیگر اعتیادهای رفتاری مثل اعتیاد به خریدکردن یا اعتیاد به ورزش است.
به گزارش منیبان، روزنامه ایران نوشت: «برای او روز معمولی و روز تعطیل فرقی نمیکند؛ او عاشق کارکردن است و این تنها عشقی است که از نظرش واقعی است. حتماً شنیدهاید بعضیها با کارشان ازدواج کردهاند. این یعنی لابد اول عاشق کارشان شده و بعد به اصطلاح با آن ازدواج کردهاند.
معنیاش این است که در همه حال کار را به هر چیز دیگری ترجیح میدهند. البته این طور هم نیست که عواطف انسانی و روابط خانوادگی برای آنها اصلاً اهمیتی نداشته باشد اما کار به هر حال خیلی چیزها را برایشان در درجه دوم اهمیت قرار میدهد.
«وقتی کار میکنم حالم بهتر است. خودم را در کار غرق میکنم و گذشت زمان را از یاد میبرم. پشت میزم غذا میخورم و در همان حال کار هم میکنم. اصلاً نمیفهمم کی غذایم تمام شده و چی خوردهام اما از این وضع ناراحت نیستم. در واقع فکر میکنم هویت من بیشتر از هر چیز دیگر با کارم تعریف میشود. پس چه اشکالی دارد که بیشتر وقتم را صرف آن کنم؟»
اینها را مژگان، زن ۴۲سالهای میگوید که مدیر یکی از بخشهای شرکتی است که در زمینه تأمین تجهیزات پزشکی فعالیت میکند. همسر مژگان هم در شرکتی مشابه مشغول به کار است اما مثل او دغدغه دائمی برای کار ندارد و به قول خودش کار برایش اصلاً اولویت نیست.
مژگان اما معتقد است که تا میتواند و توان دارد باید حسابی کار کند و با آن که وضع مالی مناسبی دارند، دائم نگران آینده فرزند هفت سالهشان است.
«من میخواهم فرزندم در آینده کاملاً از نظر مالی تأمین باشد و هیچ کمبودی را حس نکند. البته اگر بخواهم با خودم صادق باشم باید بگویم که شاید این یک بهانه باشد تا زیاد کارکردنم را توجیه کند. من کارکردن را دوست دارم و چون همسرم بسیاری از کارهای بچه را انجام میدهد، یک جورهایی خیالم هم راحت است و اگر او همراه نبود شاید نمیتوانستم این قدر کار کنم. تعطیلات برای من خیلی معنا ندارد چون در همه حال مشغول کارم و از آنجا که با شرکتهای خارجی هم کار میکنیم، تعطیلات ما و آنها با هم جور درنمیآید و من خوشحالم که در ایامی مثل عید نوروز مجبور نیستم دائم تعطیل باشم.»
از نظر خیلیها شاید مژگان آدم عجیبی باشد اما خودش این طور فکر نمیکند: «هر کس از یک چیز لذت میبرد و همان طور که خیلیها از تفریح و استراحت در تعطیلات لذت میبرند، من هم از کارکردن لذت میبرم و انرژی میگیرم. تعطیلبودن و بیکاری، انرژی من را میگیرد و بیحوصلهام میکند. به خاطر همین روزهای عادی و غیر تعطیل را خیلی بیشتر دوست دارم چون بابت کارکردن مجبور نیستم دائم به دیگران توضیح بدهم. در مواقع تعطیل اینطوری است که مثلاً با افراد خانوادهام سفر میرویم و من همانجا مشغول جوابدادن بهایمیلهایم هستم و کار میکنم و آنها دائم غر میزنند که کار را بگذار کنار و با ما باش! اینها من را معذب میکند.
حتی وقتی به رختخواب میروم لپتاپ را با خودم میبرم تا کارهای فردا را مرتب کنم و این به من آرامش میدهد. برعکس اگر کار نکنم اضطراب میگیرم و نمیتوانم خواب راحتی داشته باشم چون خیالم ناراحت است.»
مژگان برنامه غیر کاری خاصی ندارد، مثل بیشتر آدمهایی که شرایط مشابه او را دارند و به اصطلاح به کارکردن معتاد هستند. علی هم یکی از همانهاست. روایت علی را البته از زبان همسرش بازگو میکنیم که اتفاقاً دل پُری هم از این مسأله دارد: «ما پنج سال است که ازدواج کردهایم و در این مدت شوهرم نه تنها عادت به کارکردنش را کمتر نکرده بلکه به مرور بدتر و بدتر هم شده است. او دوست دارد همه کارها را خودش انجام دهد حتی اگر جزو وظایف محولهاش نباشد. هر کس در محل کارش میخواهد مرخصی برود یا سرش شلوغ است، شوهر من با اشتیاق کارش را انجام میدهد و من میبینم که این مسأله خیلی وقتها باعث سوءاستفاده هم میشود. البته او خودش این را قبول ندارد و قضیه را به حساب حرفهایبودنش میگذارد اما واقعیت این است که وقتی کسی این طور خودش را مشتاق کارکردن نشان میدهد، همیشه هم از او بیشتر انتظار دارند. این در حالی است که پاداش و مزایای چندان بیشتری هم نسبت به بقیه دریافت نمیکند. ما هیچ وقت یک مسافرت دو روزه نمیتوانیم برویم چون شوهرم به هر حال در هر شرایطی سر کار است، حالا یا جای خودش یا جای یک نفر دیگر چون در یک شرکت تولید و پخش مواد لبنی کار میکند که تعطیلی ندارند و در تعطیلات هم شیفتی کار میکنند که البته شوهر من همیشه به میل و علاقه خودش شیفت است. وقتی هم خانه است مدام درباره کارش حرف میزند و اتفاقی که در محل کار افتاده است. از صحبتکردن تلفنی با همکارانش هم نگویم که واقعاً کلافهکننده است و حتی زمانی که مهمان داریم از این کار دست نمیکشد؛ در حالی که من میدانم این کار لزومی هم ندارد. او چند دوست دارد که آنها هم همکارانش هستند و طبیعی است که وقتی خانوادگی معاشرت میکنیم هم تمام حرفها درباره کار است. این وضع برای من واقعاً ناراحتکننده است.»
واقعیت این است که فردی که خودش را در کار غرق میکند و به کارکردن معتاد میشود شاید حس نکند آسیبی به خود و دیگران میزند چون به هر حال خود را دارای حق میداند. او سخت کار میکند چون فرد مسئولیتپذیر و کوشایی است، پس چرا باید اساساً از چنین آدمی گله کرد؟! البته که مرز پرکاربودن و اعتیاد به کار هم باید مشخص شود و این طور نیست که هر کس زیاد کار میکند یعنی به کارکردن معتاد شده است. پس با چه نشانههایی میتوان این دو را از هم تشخیص داد؟
منصور عظیمی، روانشناس، در این باره میگوید: «اعتیاد به کار که از آن به اعتیاد شغلی هم یاد میشود، در زمره اعتیادهای رفتاری دستهبندی میشود که شبیه دیگر اعتیادهای رفتاری مثل اعتیاد به خریدکردن یا اعتیاد به ورزش است. در واقع رفتار تکرارشوندهای است که فرد در صورت ترک آن دچار احساس اضطراب میشود و در نتیجه برای آرامکردن خود باید دوباره به آن روی بیاورد. در واقع اعتیاد به کار، اعتیاد به شغل خاصی نیست و مثلاً این طور نیست که بگوییم شخص عاشق شغل خود است چون او به خود کارکردن اعتیاد دارد و حتی ممکن است لزوماً شغل مورد علاقهاش را انتخاب نکرده باشد. البته باید توجه داشت که هر نوع پرکاری و تلاش افراد در شغل و حرفه خود را نباید به عنوان اعتیاد به کار در نظر گرفت. این اختلال دارای ویژگیهای خاصی است که میتواند عوارضی به همراه داشته باشد پس تشخیص آن دارای اهمیت است.»
این روانشناس به نشانههای اعتیاد به کار اشاره میکند: «افرادی که به کارکردن معتاد هستند معمولاً ساعتهای زیادی از روز و حتی شب را در محل کار خود سپری میکنند؛ در حالی که ممکن است در بسیاری از موارد به حضورشان هیچ نیازی نباشد. آنها بهراحتی از وقت استراحت و تفریح خود میزنند تا بیشتر و بیشتر کار کنند.
این افراد ترس زیادی از شکستخوردن در فعالیتهای شغلی خود دارند و دائماً به این فکر میکنند که چگونه میتوانند به موفقیت بیشتری در شغل خود برسند و این فکر تمام مدت ذهن آنها را درگیر میکند؛ طوری که امکان تمرکز روی دیگر بخشهای زندگی را از آنها میگیرد و در بسیاری از موارد روابط شخصی این افراد را به خطر میاندازد. البته این افراد هرگز در این مورد دیگران را محق نمیدانند چون از نظر خودشان کار درستی انجام میدهند. معتادان به کار وقتی یک روز کار نمیکنند بشدت دچار اضطراب میشوند و این هم نشانهای است که میتوان این اختلال را تشخیص داد.
گاهی نیز افراد از کار برای سرپوشگذاشتن روی ناکامیهای خود استفاده میکنند. افرادی هستند که به لحاظ اجتماعی دارای روابط مناسبی نیستند و ضعفهایی در این مورد دارند و اتفاقاً بسیار مشاهده میشود که این افراد خودشان را به اصطلاح در کار غرق میکنند تا ضعفهای دیگر را بپوشانند.
کارکردن برای فراموشکردن بحرانهای بزرگ زندگی یک فرد مثل مرگ عزیزان و طلاق امری است که در بسیاری افراد مشاهده میشود که ممکن است در ابتدا به آنها کمک کند و حتی از طرف دیگران تشویق به این کار شوند اما باید مراحل سوگ بحران را به هر حال طی کرد و این طور نیست که کار زیاد باعث فراموشی شود و حتی ممکن است فرد با کارکردن بیاندازه به سلامتی خود آسیب برساند.»
کسانی که حس میکنند به کار اعتیاد دارند میتوانند با انجام کارهایی به خود کمک کنند. عظیمی در این باره میگوید: «در صورت ابتلا به این اختلال در وهله اول باید سعی کنید از کارکردن بیاندازه و در ساعتهای غیر ضروری خودداری کنید. بهتر است زمان خود را تنظیم کنید و ساعاتی را به کار و ساعاتی را به استراحت اختصاص دهید. برای این کار میتوانید به همکارانتان نگاه کنید که آنها چه الگویی برای کارکردن دارند. به خودتان بگویید شغلی مشابه با آنها دارید و لازم نیست خیلی بیشتر کار کنید. تمرین کنید زمانی که کار نمیکنید به کار فکر نکنید. در نهایت هم میتوانید از یک روانشناس و مشاور کمک بگیرید تا مشکل شما حل شود.»