دست درازی به نازنین 7 ساله در خانه مادر بزرگ

دختربچه تهرانی که به خانه مادربزرگش رفته بود توسط میهمان شهرستانی آزار شیطانی دید.

دست درازی به نازنین 7 ساله در خانه مادر بزرگ

به گزارش منیبان؛ مادر شاغل جایی امن تر از منزل مادربزرگ جایی را نمی شناخت تا فرزندش را موقع رفتن به محل کار آنجا بسپارد.اما دختر بچه 7 ساله حتی در منزل مادربزرگ هم از آسیب در امان نماند و مورد آزاد شیطانی قرار گرفت.

راضیه پله های کلانتری ابوسعید را دو تا یکی طی کرده بود.صورتش از عرق خیس بود و لب هایش سفید شده بود.از یکی دو سرباز چیزهایی پرسید.آنها با دست اتاق رئیس کلانتری را به او نشان دادند.اتاقی که پشت یک در شیشه ای بود.

زن جوان بدون رعایت نوبت وارد اتاق شد. سرباز می خواست جلوی او را بگیرد.اما انگار حضورش برای راضیه نامرئی بود.

وارد اتاق رئیس کلانتری شد و همانطور که نفس نفس می زد،در چند جمله کل ماجرایی را که او را اینطور آشفته کرده بود تعریف کرد.رئیس کلانتری از او خواست قبل از هر اقدامی سراغ واحد مددکاری برود.

راضیه روبروی سرگرد مهناز افشنگ نشست و زیر گریه زد.همه ماجرا همین بود که دختر 7 ساله اش مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود.اما سرگرد افشنگ کمی صبر کرد تا مادر جوان آرام بگیرد.صورتش را با دست پوشانده بود و گریه امانش نمی داد.اما بعد از اینکه کمی آب برای او ریختند و آرامش کردند،سعی کرد بغضش را فرو بخورد و گفت:«چند روزی بود که حال دختر 7 ساله ام به نام نازنین خوب نبود. بهانه گیر و زودرنج شده بود.با هر بهانه ای می زد زیر گریه و خلاصه این را به شما بگویم که من مادر می فهمیدم که او همان نازنین همیشگی نیست.»

او در ادامه گفت:«من در یک اداره کار می کنم و باید هر روز ساعت 8 صبح ساعت بزنم.اما چند روزی بود که موقع رفتن به سر کار،نازنین به حدی گریه می کرد و مانع من می شد که دیر به اداره می رسیدم.تمام حرفش هم همین بود که می گفت دلش نمی خواهد به خانه مادرهمسرم برود.دست من را می گرفت و با التماس از من می خواست او را به خانه مادربزرگش نبرم.حتی وقتی اصرار من را می دید،شروع می کرد به جیغ و گریه.برای همین چند روزی بود که خواهر من از راه دور به خانه ما آمده بود تا موقع رفتن من به سر کار مراقب نازنین باشد.»

مادر نازنین مستاصل شده بود.خواهرش دیگر نمی توانست بیشتر از این در خانه شان بماند.نازنین هم پایش را در یک کفش کرده بود و می گفت خانه مادربزرگش نمی رود:«یک شب دخترم را در آغوش گرفتم و از او خواستم با من حرف بزند.فکر می کردم دوری از من او را حساس کرده است.به هر چیزی فکر می کردم جز چیزی که شنیدم.»

نازنین همان شب به مادرش گفت که در خانه مادربزرگش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است.مادر شوکه بود و می خواست از فردی که دخترش را مورد آزار و اذیت قرار داده بود شکایت کند.

مادر نازنین در ادامه به سرگرد افشنگ گفت:«یکی از اقوام همسرم آن روز مهمان خانه مادرشوهر من بود.او مردی میانسال و مورد احترام همه خانواده است.باورم نمی شود که او به دخترم تعرض کرده باشد.اما نازنین به من گفت وقتی ظهر در خانه مادربزرگش بوده،مادربزرگ مشغول آماده کردن ناهار می شود وهمان موقع آن مهمان میانسال نازنین را در گوشه یکی از اتاق های خانه مورد آزار و اذیت قرار می دهد.»

او در ادامه گفت:«من و همسرم وقتی موضوع را فهمیدیم نزدیک بود از ناراحتی سکته کنیم.همسرم بدون هیچ تاملی سوار ماشین شد و راهی منزل آن مرد شد که در شهر دیگری است.من هم همراهش رفتم.در میان راه از شدت ناراحتی به یکی از آشنایان که وکیل است زنگ زدم و او من و همسرم را متقاعد کرد که به خانه آن فرد نرویم.برای همین از میان راه بازگشتیم و تصمیم به شکایت از او گرفتم.شک ندارم اگر پای ما به خانه او می رسیدهمسرم آن مرد را به قتل می رساند.»


ت ت
کدخبر: 112730 تاریخ انتشار
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    در رسانه های دیگر بخوانید
    ارسال نظر

    پربیننده‌ترین
    اخبار روز سایر رسانه ها